صفحه نخست < مجله ها < Vulture < دست از سر “مایک لی” بردارید

دست از سر “مایک لی” بردارید

28 اردیبهشت 1401 | Vulture, مصاحبه

© برگرفته از vulture، نویسنده Bilge Ebiri، منتشر شده در نوامبر 2021
میزان پیچیدگی مطلب: روان
زمان تخمینی مطالعه: 20 دقیقه
مایک لی

بخشی از متن

نویسنده و کارگردان مایک لی، در دنیای سینما یک چهره جذاب است، بخشی از این جذابیت به خاطر روش منحصر به فردی است که برای ساخت فیلم‌هایش به کار می‌برد. او برای ساخت فیلم از فیلمنامه‌های سنتی استفاده نمی‌کند (حتی با وجود اینکه او پنج بار نامزد دریافت جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه شده است.) در عوض لی در ابتدا با ایده‌ها و مفاهیم شروع می‌کند و بعد از پیدا کردن بازیگران مورد نظرش از طریق دوره‌های طولانی و سختِ تحقیق و بداهه پردازی، شخصیت‌ها را می‌سازد و به‌تدریج داستان‌ها هم شکل می‌گیرند.

لطفا در انتهای صفحه به این مقاله امتیاز دهید.

نویسنده و کارگردان مایک لی: پخش فیلم‌های مایک لی

برای شروع باید بگوییم که یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌هایی که به شدت دست کم گرفته شده است فیلم «همه یا هیچ» (All or Nothing) محصول سال 2002 است که تیموتی اسپال (Timothy Spall) و لزلی منویل (Lesley Manville) و چند بازیگر تازه کار آن زمان مانند سالی هاوکینز (Sally Hawkins) و جیمز کوردن (James Corden) در آن ایفای نقش کرده‌اند و بالاخره در آستانه بیستمین سالگرد آن با کیفیت بلورِی منتشر شده است. 

علاوه بر این، فیلم مهم «برهنه» محصول سال 1993 که بسیاری از ما احساس می‌کنیم شاهکار مایک لی است هم در بریتانیا بازسازی و منتشر شده است. در همین زمان هم در BFI مرور گسترده‌ای بر کارهای لی انجام شده است که هم شامل آثار او در 50 سالی که در حرفه فیلم‌سازی فعالیت داشته و هم شامل آثار تلویزیونی تاثیرگذار (و محبوب) او در دهه‌های 1970 و 1980 می‌شود. 

بسیاری از فیلم‌های مهم “لی” از جمله مجموعه کارهای تحسین شده او از فیلم «همین حالا» محصول سال 1983 گرفته تا فیلم «وارونه» محصول سال 1999، فیلم برهنه و فیلم نامزد جایزه اسکار «رازها و دروغ‌ها» هم در ایالات متحده و در کانال Criterion Channel پخش می‌شوند و از طریق مجموعه کرایتریون (Criterion) به‌صورت بلوری در دسترس هستند. 

شخصیت نامزد دریافت جایزه اسکار

نویسنده و کارگردان مایک لی، در دنیای سینما یک چهره جذاب است، بخشی از این جذابیت به خاطر روش منحصر به فردی است که برای ساخت فیلم‌هایش به کار می‌برد. او برای ساخت فیلم از فیلمنامه‌های سنتی استفاده نمی‌کند (حتی با وجود اینکه او پنج بار نامزد دریافت جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه شده است.) در عوض لی در ابتدا با ایده‌ها و مفاهیم شروع می‌کند و بعد از پیدا کردن بازیگران مورد نظرش (چندین سال است که با بعضی از این بازیگرها مثل اسپال و منویل و جیم برادبنت همکاری داشته است) از طریق دوره‌های طولانی و سخت تحقیق و بداهه پردازی شخصیت‌ها را می‌سازد و به‌تدریج داستان‌ها هم شکل می‌گیرند.

 معمولاً در طول تمرین به بازیگران فقط گفته می‌شود که داستان اصلی قرار است به چه صورت باشد، به همین دلیل هم وقتی هر یک از بخش‌های داستان مشخص می شود آن‌ها غافلگیر می‌شوند. (یک داستان معروف وجود دارد که می‌گوید بازیگرانی که در فیلم «ورا دریک» بازی می‌کردند نمی‌دانستند شخصیت اصلی با بازی ایملدا استنتون (Imelda Staunton) به‌صورت مخفیانه سقط جنین داشته، تا زمانی که بازیگرانی که نقش پلیس را بازی می‌کردند، در خانه‌شان را زدند.)

مصاحبه با نویسنده و کارگردان مایک لی

نویسنده و کارگردان مایک لی در سال 1960 این فرآیند را ایجاد کرد و از آن زمان به آن پایبند بوده و به شدت از استقلال و یکپارچگی هنری خود محافظت می‌کند. در این مصاحبه طولانی ما در مورد همه فیلم‌هایی که ذکر شد (به‌ویژه «همه یا هیچ»، «برهنه» و «ورا دریک») منشأ و تفاوت‌های ظریف رویکرد او در فیلم سازی و چطور هنوز به خاطر اینکه جشنواره فیلم نیویورک در آن زمان فیلم «پترلو» را رد کرد ناراحت است صحبت می‌کنیم. 

فیلم همه یا هیچ، نویسنده و کارگردان مایک لی

همه یا هیچ یکی از بزرگ‎ترین فیلم‌های نویسنده و کارگردان مایک لی است اما در آن زمان متوجه شدم که واکنش‌های زیادی نسبت به این فیلم نشان داده نشد.

مایک لی در این مورد می‌گوید:

بله همینطور بود. واقعاً دلیلش را متوجه نمی‌شوم. اگر این فیلم، افرادی را که از آن خوششان آمده یا موانع و پیش داوری در مورد آن نداشتند، احساساتی نکرده است، خب پس باید فراموشش کنند. شاید دلیلش این باشد که بعد از آن فیلم وارونه منتشر شد. فکر می‌کردم بعد از انجام دادن یک فیلم پر زرق و برق و زیبا بهتر است به سراغ مسائل مهم‌تر بروم و به مشکلاتی بپردازم که مردم طبقه کارگر با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند. این مشکلات در سطوح مختلف اجتماعی و اقتصادی بود و مردم برای زنده ماندن تلاش می‌کردند.

 بعضی از مردم، نه همه آن‌ها، در مورد این فیلم از کلمه «بدبخت پسند» استفاده می‌کردند. همانطور که همه ما می‌دانیم مشکل اینجاست که وقتی مردم به رسانه‌های نوشتاری دسترسی پیدا می‌کنند شیفته آن‌ها می‌شوند. آن‌ها همه چیز را از لنز یا منظر یک رسانه می‌بینند، اما تنها راه مطالعه یا واکنش نشان دادن به این فیلم این است که بر اساس جهان واقعی آن را ببینیم. 

بازی تیموتی اسپال در همه یا هیچ

از نویسنده و کارگردان مایک لی می‌پرسم: شاید بازی تیموتی اسپال در این فیلم دلخراش‌ترین بازی او باشد. چطور شما و او بر روی این شخصیت کار کردید؟

فکر می‌کنم این بازی او از صمیم قلبش بود و… نمی‌دانم چطور این را بگویم، اما بازی او به همان اندازه ایفای نقشش در سایر فیلم‌های من صادقانه است. نه اینکه بقیه کارهای او صادقانه نباشند ولی او از چیزی عمیق و ناب استفاده می‌کند. در مورد روشی که آن شخصیت را با هم سر هم کردیم چیز زیادی نمی‌توانم بگویم. مثل همه بازیگرانی که با آن‌ها کار می‌کنم با اسپال هم همکاری کردم و ما با استفاده از منابع و آدم‌های واقعی یک شخصیت ساختیم. 

بازیگران مشهوری که در فیلم همه یا هیچ بازی کردند

فیلم همه یا هیچ، نویسنده و کارگردان مایک لی، محل ظهور دو بازیگر جوان است که در نهایت مشهور شدند.

شما در فیلم‌های بعدی خود با سالی هاوکینز (Sally Hawkins) کار کردید. اما در این فیلم جیمز کوردون جوان هم بازی کرده است.

 حالا دیگر جیمز کوردون بر جهان حکومت می‌کند، بنابراین خودش به تنهایی در یک سطح خاص قرار می‌گیرد. (می‌خندد) اما این بازیگرها را از طریق فرآیندهای معمولی که مسئول انتخاب بازیگر به من پیشنهاد می‌داد انتخاب کردم. در آن زمان بازیگران جوان زیادی را دیدم. سالی هاوکینز یکی از آن‌ها بود. سالی هاوکینز “کاراکتر اکتور” بی نقصی است. وقتی میگویم «کاراکتر اکتور» منظورم این است که یکی از جنبه‌های مهم کاری که من انجام می‌دهم این است که به بازیگران و کاراکتر اکتورهایی نیاز دارم که نقش خودشان را بازی نمی‌کنند.

اما حرف زدن درمورد بازیگران این فیلم جالب است، فیلم «تراژدی مکبث» به‌تازگی منتشر شده است. نمی‌دانم این فیلم را دیده‌اید یا نه، اما نقش جادوگر این فیلم را کاترین هانتر (Kathryn Hunter) بازی می‌کند که در فیلم همه یا هیچ، نقش یک خانم فرانسوی شیک که پشت تاکسی نشسته است را بازی می‌کرد. 

 

مقاله مرتبط پیشنهادی برای مطالعه: “لارس فون تریر، مالیخولیا و افسردگی از زبان مانوئل آلبرتو کلارو “

 

Filmmaker-logo

 

او یک بازیگر تجربی برجسته در شرکت پیتر بروک بود و تمایلی به بازی کردن در فیلم‌ها نداشت. او گفت «من از فیلم‌ها خوشم نمی‌آید.» من او را متقاعد کردم که این کار را انجام بدهد. و البته او نقشش را به‌عنوان آن خانم پشت تاکسی عالی بازی کرد. این فقط یک سکانس از فیلم است اما او به خوبی پیام مورد نظر را منتقل کرده است. همه این سکانس پشت یک ماشین که در اطراف لندن و تونل بلک وال رانندگی می‌کرد فیلمبرداری شده است. تمام ماجرا همین است. جالب است که بازی فوق العاده او را به‌عنوان جادوگر در فیلم تراژدی مکبث ببینیم. این فیلم یک بازسازی عالی است. 

نویسنده و کارگردان مایک لی: کار با بازیگران جوان

نویسنده و کارگردان مایک لی در فیلم همه یا هیچ با بازیگران جوانی کار کرده است.

زمانی که با فردی جوان‌تر یا کم تجربه‌تر کار می‌کردید نگران نبودید که آن‌ها صبر و انضباط لازم برای انجام فرآیند مورد نظر شما را نداشته باشند؟

من معمولاً با بازیگران مسن‌تر که در تار عنکبوتِ روش‌های کار قدیمی، گیر کرده‌اند بیشتر مشکل دارم. این روزها دیگر کمتر با این مشکل مواجه می‌شوم چون همه ما با هم پیرتر شده‌ایم، بازیگران جوانی که می‌توانستند کارهای آزمایشی انجام بدهند هم پیرتر شده‌اند.

در واقع من با بعضی از بازیگرانی که خیلی پیر هستند هم کار کرده‌ام و آن‌ها مثل اردک‌های توی آب، روش کار من را دنبال می‌کردند. منظورم این است که برای مثال در فیلم “وارونه” که بازیگری به نام چارلز سایمون (Charles Simon) که دیگر در میان ما نیست، نقش پدر گیلبرت (W. S. Gilbert) را بازی می‌کرد و وقتی این کار را انجام داد 89 ساله بود و کارش در بداهه پردازی حرف نداشت. 

صحنه ای از فیلم همه یا هیچ

جیمز کوردون جوان در فیلم همه یا هیچ. عکاس Simon Mein، منبع: Shutterstock

چطور می‌‎توانید تشخیص بدهید که یک بازیگر می‌تواند از عهده این فرآیند بربیاید؟

من در طول پروسه‌های طولانی انتخاب بازیگر آن‌ها را ارزیابی می‌کنم. همیشه به تنهایی از مردم تست بازیگری می‌گیرم. در مرحله اول مدتی با آن‌ها حرف می‌زنم و اگر فکر کنم ارزشش را دارد یک ساعت بعد یا بیشتر آن‌ها را برمی‌گردانم و آن‌ها برای اینکه نقش یک فرد واقعی را بازی کنند تمرین می‌کنند. 

نویسنده و کارگردان مایک لی: لوکیشن همه یا هیچ

تا جایی که من می‌دانم برای نویسنده و کارگردان مایک لی، شهرک مسکونی در فیلم “همه یا هیچ” نقش مهمی در نحوه فیلمبرداری آن داشت.

مایک لی توضیح می‌دهد:

مردم می‌گویند فیلم‌های من در مورد شخصیت‌ها هستند و این حرف درستی است اما فیلم‌های من همیشه در مورد مکان و محیط هم هستند. به خاطر اینکه همیشه صحنه‌ها را در آن لوکیشن می‌گرفتیم، فیلمبرداری تبدیل به یک فرآیند طبیعی و یکپارچه می‌شد. وقتی داستان فیلم “همه یا هیچ” در زمان تمرین تکامل پیدا کرد من گفتم: «خب به یک شهرک مسکونی نیاز پیدا می‌کنیم.» جوابی که از طراح تولید و مسئول پیدا کردن لوکیشن دریافت کردم این بود: «فیلمبرداری در شهرک مسکونی خیلی سخت است. مردم همکاری نمی‌کنند.» ما به اطرافمان نگاه کردیم و گفتیم: «خب شاید مجبور شویم کمی دورتر برویم.» 

بعد یک روز آن‌ها داخل دفتر من دویدند و گفتند: «حتی نمی‌توانی حدس بزنی چه اتفاقی افتاده. پایین همین خیابان یک شهرک مسکونی خالی وجود دارد که قرار است تخریب شود و شورا همه را از آنجا بیرون کرده است. ما می توانیم هر کاری که دوست داریم با آن انجام بدهیم.» این شهرک مسکونی که 300 آپارتمان داشت فوق العاده بود. 

ایده ساخت فیلم “ورا دریک”

نویسنده و کارگردان مایک لی بعد از فیلم همه یا هیچ به سراغ فیلم “ورا دریک” رفت. 

همان موقع به ایده فیلم “ورا دریک” فکر می‌کردید؟ چون قضیه سقط جنین در این فیلم هم مطرح می‌شود.

حدود 40 سال بود که ایده ساخت فیلمی در مورد سقط جنین پنهانی را داشتم. آنقدر پیر هستم که وقایع قبل از تصویب قانون سقط جنین در بریتانیا در سال 1967 را به خاطر داشته باشم، آن زمان مردم به‌صورت ناخواسته باردار می‌شدند و این زنان راه حل مشکل بودند. من از همان وقتی که سنم کم بود نسبت به این مسئله مطلع بودم، تا حدی به خاطر اینکه پدرم در منچستر پزشک بود. پدرم سقط جنین انجام نمی‌داد ولی پرستاری را به خاطر دارم که در این مورد به مردم کمک می‌کرد و گه گاه ناپدید می‌شد. بعداً متوجه شدم در آن زمان‌ها، پرستار در زندان بوده است.

واقعاً به‌اندازه تمام فیلم‌های دیگرم “ورا دریک” را هم دوست دارم. بازیگری که نقش اصلی را در فیلم “ورا دریک” ایفا می‌کرد یعنی ایملدا استنتون (Imelda Staunton) حالا در سریال «تاج» نقش ملکه را بازی می‌کند. او یک کاراکتر اکتور کامل است. 

آیا نویسنده و کارگردان مایک لی فیلم زندگی نامه می‌سازد؟

نویسنده و کارگردان مایک لی برای ساخت فیلم ورا دریک دلیل شخصی داشت.

تا به حال به این فکر کرده‌اید که فیلمی بسازید که بیشتر شبیه به زندگی نامه باشد؟

برخی از عناصر فیلم‌های زندگی نامه‌ای درون فیلم‌های من پنهان شده‌اند. من در یک منطقه ایالاتی و در حومه شهر بزرگ شدم. بخشی از دوران کودکیم را در منطقه‌ای صنعتی گذراندم. در زمان جنگ در سال 1943 به دنیا آمدم پس در دهه 1940 بچه بودم. در دهه 1950 و زمانی که همه ما در ناطور دشت زندگی می‌کردیم من یک نوجوان سرکوب شده بودم، ما در جهانی کاملاً تمیز و آبرومند زندگی می‌کردیم که مجبور بودیم کارهایی انجام بدهیم که از نظر اجتماعی کاملاً پذیرفته شده بودند، چون مردم ما در جنگ جهانی دوم واقعاً به جهنم رفته و از آنجا برگشته بودند. گرچه بعداً متوجه این موضوع شدیم. البته همه ما در دهه 1960 فرار کردیم و به معنای واقعی کلمه همه چیز را رها کردیم. بخشی از آن تجربیات در فیلم‌های من نفوذ کرده‌اند، اما هیچ‌وقت دلم نمی‌خواست فیلمی بسازم که یکی از شخصیت‌هایش خودم باشم. 

داستان فیلم‌های نویسنده و کارگردان مایک لی

نویسنده و کارگردان مایک لی هیچ وقت کارش را با یک فیلمنامه آماده شروع نمی‌کند. 

تا به حال نگران این موضوع بوده‌اید که فرآیند کار بر روی یک پروژه را شروع کنید و نتوانید از آن یک فیلم بسازید؟

این اتفاق یکی دو بار رخ داده است. اما هر دو مورد دلایل خارجی داشتند که نمی‌خواهم به آن بپردازم، این موضوع هیچ ارتباطی با شکل واقعی کار یا محتوا یا توانایی افرادی که درگیر پروژه بودند نداشت. شرایط کار خیلی واضح هستند؛ اگر کوچک‌ترین احتمالی وجود داشته باشد که کسی بخواهد در کار من دخالت کند، بخواهد بداند موضوع پروژه چیست، پیشنهاد بدهد که فیلمنامه پایان اشتباهی دارد یا بازیگران را دوباره انتخاب کند و… اصلاً آن پروژه را شروع نمی‌کنم. باید ما را به حال خودمان بگذارند تا کاری را انجام بدهیم که هنرمندان، نویسندگان، نقاش‌ها، شاعران و مجسمه سازها انجام می‌دهند. آن کار هم این است که وارد فضای شخصی خود می‌شوند و از طریق تعامل با انچه در دسترس است، جستجو و کشف می‌کنند و به نقطه مورد نظر خود می رسند. 

 

مقاله مرتبط پیشنهادی برای مطالعه: خواکین فینیکس بهترین عملکرد حرفه ای خود را در فیلم C’mon C’mon به نمایش می گذارد.

 

مجله vulture

 

تا جایی که من متوجه شدم ایده پروژه‌های نویسنده و کارگردان مایک لی شبیه به یک کلاس نقاشی از پیکرهای برهنه به ذهنش خطور می‌کنند. وقتی از او در این مورد میپرسم جواب می‎دهد: 

خب با این حرف، کمی افسانه واقعی را دست کم می‌گیرید. اما درست است، من خیلی ساده فکر می‌کنم کاری که در یک کلاس نقاشی نسبت به پیکرهای برهنه انجام می‌شود، خلاقانه است، این کاری است که هیچ‌وقت به‌عنوان دانشجوی بازیگری در آکادمی سلطنتی هنر یاد نگرفتیم. به نظر من این آکادمی از مد افتاده است. من به‌عنوان یک بازیگر آموزش دیدم. به دو آموزشگاه هنر رفتم و حتی در آموزشگاه فیلم لندن هم دوره دیدم. همه این چیزها به من کمک کردند بفهمم دلم می‌خواهد چه کاری انجام بدهم و چطور باید آن را انجام بدهم.

وقتی نویسنده و کارگردان مایک لی راهش را پیدا کرد

نویسنده و کارگردان مایک لی بالاخره متوجه خواسته‌اش شد. 

در مورد زمانی که بالاخره با خودتان گفتید بله این راهی است که تصمیم دارم در پیش بگیرم و این جواب می‌دهد، نکته‌ای وجود دارد؟

در سال 1965، سعی کردم این کار را در مرکز هنری میدلَندز در بیرمنگام شروع کنم؛ در آنجا به‌عنوان دستیار کارگردان مشغول به کار شده بودم. در این مرکز آن‌ها به خاطر یک سری دلایل، یک تئاتر استودیویی بسیار چشمگیر و پیشرفته داشتند، یک باشگاه به‌اصطلاح هنری برای جوانان 16 تا 25 سال داشتند، اما بازیگر نداشتند. من استخدام شده بودم که هر کاری می‌خواهم با این افراد انجام بدهم. این ایده را داشتم که کارهایی مانند فرآیند بداهه پردازی انجام بدهم و به محض اینکه این کار را انجام دادیم متوجه شدیم که جواب می‌دهد. 

می‌دانستم که می‌خواهم فیلم بسازم. به‌تازگی در آموزشگاه فیلم لندن بودم و در چند فیلم هم حضور داشتم. چند فیلم کوتاه هم ساختم، ولی در طول دهه 60 تا زمانی که توانایی ساخت فیلم بلند را پیدا کنیم فقط تئاتر کار کردیم. فیلمی که ساختیم «لحظات دلگیر» بود که دقیقاً 50 سال پیش ساخته شده است. این یک بازسازی جدید بود که توسط موسسه فیلم بریتانیا ساخته شد و قرار است در Criterion Collection پخش شود، درست مانند بازسازی جدید فیلم “برهنه” که در حال اکران در سینماهای بریتانیا است.

ایملدا استنتون.

منبع:Moviestore/Shutterstock

مرور آثار نویسنده و کارگردان مایک لی

اخیراً در سینمای ملی در BFI همه آثار نویسنده و کارگردان مایک لی مرور شده است.

تا به حال فیلم‌های خود را مجدداً تماشا کرده‌اید؟

بله، این کار را انجام داده‌ام. البته من شبیه گلوریا سوانسون (Gloria Swanson) در فیلم سانست بلوار نیستم. هر شب آن‌ها را نمی‌بینم! اما فیلم‌هایم را تماشا می‌کنم و آن‌ها را دوست دارم. این یک امتیاز است چون کارگردان‌های زیادی را می‌شناسم که وقتی از آن‌ها می‌پرسی «تا به حال فیلم خودتان را دیده‌اید؟» می‌گویند «نمی‌توانم تحملش کنم. نمی‌توانم فیلمم را ببینم.» 

دلیل اینکه آن‌ها از محصول نهایی متنفر هستند این است که این فیلمی نیست که می‌خواستند بسازند. باید بازیگران فیلم را به شکل دیگری انتخاب می‌کردند، باید صحنه‌ها را دوباره ویرایش می‌کردند، باید آهنگساز فیلم را عوض می‌کردند، باید پایان فیلم را تغییر می‌دادند و همه این‌ها به خاطر دخالت یک سری افراد که نیت خیری داشته‌اند خراب شده است و آن‌ها احساس می‌کنند نمی‌توانند با فیلم ارتباط برقرار کنند. من خیلی خوش شانسم که چنین اتفاقی هیچ‌وقت نیفتاده است، به خاطر همین هم با همه فیلم‌هایم یک رابطه عاشقانه دارم و احساس می‌کنم آن‌ها فرزندان من هستند. البته بعضی از آن‌ها را بیشتر از بقیه دوست دارم.

بازبینی فیلم نویسنده و کارگردان مایک لی

من فیلم «برهنه» نویسنده و کارگردان مایک لی را در دوره دانشکده دیدم که احتمالاً بهترین زمان برای دیدن چنین فیلمی است.

به همین دلیل هم برای من این فیلم همیشه بزرگترین فیلم شما محسوب می‌شود. اما تماشای مجدد آن کار جذابی است چون این فیلم با هر بار دیدن تغییر می‌کند. از آنجایی که فیلم «برهنه» دوباره منتشر شده است، متوجه تغییری در نحوه واکنش مردم نسبت به آن شده‌اید؟

به‌صورت کلی نحوه واکنش بیننده‌ها نسبت به “برهنه” خوب و ثابت بوده است. تنها تفاوت واقعی این است که زمانی که این فیلم برای اولین بار پخش شد، به‌ویژه در بریتانیا اعتراض کوچک اما واضحی از طرف برخی فمینیست‌های مبارز وجود داشت که معتقد بودند این فیلم زن ستیز است. خوشبختانه آن واکنش نسبت به برهنه از بین رفته است چون این یک واکنش ساده لوحانه و ناشی از برداشت اشتباه از فیلم بود. بدون شک شخصیتی عمیقاً زن ستیز در وجود صاحبخانه نهفته است اما جانی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. همچنین فیلم در مورد چیزهای زیادی است که امیدوارم باعث شود یک گوشه بنشینید و تعمق کنید. 

اما از طرفی این همان احساسی است که من نسبت به همه فیلم‌هایم از جمله «همه یا هیچ» دارم. این فیلم‌ها پیامی را به شما نمی‌رسانند و اینطور نیست که بگویند «در مورد این فکر کن.» منظورم این است که آن‌ها شما را با چیزهایی رها می‌کنند که اگر دوست داشته باشید می‎توانید در مورد آن‌ها بحث کنید.

فیلم‌هایی که پیام خاصی ندارند

از نویسنده و کارگردان مایک لی می‌پرسم: این روزها این کار سخت‎تر نشده؟ بعضی از مردم می‌گویند این روزها ساختن یا نشان دادن فیلم‌هایی که پیام خاصی ندارند یا به‌صورت واضح شخصیت‏های خوب و بد را تعریف نکرده‌اند سخت‎تر شده است.

در این مورد باید روشن کنیم که در مورد کدام فرهنگ فیلم، صحبت می‌کنیم. شما در آن سوی اقیانوس اطلس زندگی می‌کنید که یعنی احتمال دارد در مورد افرادی صحبت کنید که شرایط مرجع آن‌ها بر اساس هالیوود تعریف شده است. من شخصاً کاری را که انجام می‌دهم به‌عنوان بخشی از یک عملیات بزرگ‎تر می‌دانم، عملیاتی که به آن می‎گوییم سینمای جهان. 

سینمای جهان شامل همه چیزهایی است که توسط افراد مختلفی ساخته شده‌اند و بیشتر محتوای آن در مورد نحوه زندگی مردم است و برخلاف فیلم‌های هالیوود در آن‌ها هیچ مداخله‌ای صورت نمی‌گیرد و داستان فیلم تضعیف نمی‌شود. منظورم این نیست که همه فیلم‌هایی که در ایالات متحده ساخته می‌شوند فیلم‌های هالیوودی هستند، می‌دانم که این موضوع حقیقت ندارد. قطعاً در حال حاضر حمایت کردن از فیلم‌ها هم سخت‌تر شده است. 

نویسنده و کارگردان مایک لی: ایده اولیه فیلم برهنه

بهتر است دوباره به سراغ موضوع برهنه برگردیم، ایده اولیه‌ای که برای آن فیلم بر رویش کار کردید چه بود؟

ما این فیلم را در سال 1992 ساختیم. من از چیزی مطلع شده بودم که مردم واقعاً در مورد آن صحبت نمی‌کردند و آن هم تغییر هزاره بود. همچنین قصد داشتم فیلمی در مورد رفتار مردها بسازم. این‎ها به ‌جای اینکه ایده، برنامه یا اهداف ثابت واقعی باشند به نوعی نقاط شروع مفهومی و احتمالی هستند. چون آن اواخر «آرزوهای دوردست» و «زندگی شیرین است» را ساخته بودم که به نوعی فیلم‌های خانوادگی بودند. می‌خواستم از این مدل فیلم‌ها فاصله بگیرم. 

از نویسنده و کارگردان مایک لی میپرسم: وقتی برای اولین بار کار بر روی این فیلم را شروع کردید می‌دانستید قرار است در اصل در مورد شخصیت دیوید تیولیس (David Thewlis) باشد و داستان او را دنبال کند؟

بله، بله. او در چند مورد از کارهایی که من انجام داده بودم حضور داشت و در «زندگی شیرین است» هم بود. اما نقش او در «زندگی شیرین است» به‌دلیل الزامات دراماتیک شخصیتش کوتاه بود. او این موضوع را درک می‌کرد اما از آن راضی نبود. 

به خاطر همین به او نزدیک شدم و گفتم: «می‌خواهی در مورد ساخت فیلم دیگری صحبت کنیم؟» او گفت: «ببین موضوع این است که به خاطر این پیشنهاد ممنونم و شکایتی در مورد “زندگی شیرین است” ندارم اما از کجا بدانم چنین چیزی دوباره اتفاق نمی‌افتد.» من هم به او گفتم: «من تضمین می‌کنم که هر اتفاقی هم بیفتد بخش قابل توجهی از فیلم به تو می‌رسد.» فکر می‌کنم، می‌توان گفت به قولم وفادار ماندم.

فیلم برهنه مایک لی

نحوه کار بر روی شخصیت‌ها

دوست دارم بدانم آیا دیوید همه آن مونولوگ‌ها و یاوه سرایی‌ها را خودش کشف کرده یا نویسنده و کارگردان مایک لی هم به او کمک کرده است.

مایک لی در این مورد می‌گوید:

مثل همیشه برای ساخت شخصیت‌ها با هم همکاری کردیم. اما همه بازیگرها در مورد هر نقشی که باشد تحقیقات زیادی انجام می‌دهند. برای فیلم «همه یا هیچ» اسپال با یک تاکسی رفت و آمد می‌کرد. ماریان ژان بتیست (Marianne Jean-Baptiste) برای فیلم «رازها و دروغ‌ها» یاد گرفت چطور عینک بسازد. کلر اسکینر (Claire Skinner) که نقش دوقلوهای لوله کش را در «زندگی شیرین است» بازی می‌کند هنوز هم از طرف افرادی که او را می‎شناسند تماس‌هایی دریافت می‌کند که از او می‌‎پرسند: «توالت من نشتی دارد، باید چه کار کنم؟» 

دیوید بازیگر بسیار باهوش و کتابخوانی است. یک روز من با او تماس گرفتم و گفتم ساعت چهار به تمرین بیاید و او وارد اتاق شد و گفت: «تازه این آمریکایی دیوانه را در “سوهو” دیدم که همه این چیزها را داشت.» بعد چیزهای مزخرفی در مورد تتوهای لیزری و 666 و این نوع مسائل را به ما نشان داد.

ما به نوعی آن اطلاعات را تقطیر کردیم. جانی منبع همه جور اطلاعاتی است، برخی از آن‌ها را به طعنه یا به خاطر شیطنت می‌گوید و به خاطر این نیست که مذهبی یا هر چیز دیگری است. منظورم این است که از یک طرف تا جایی که به من مربوط می‌شود تصویرِ جانی بیانیه‌ای درباره یک سیستم آموزشی ناقص است.

نمایش حزب ابیگل، نویسنده و کارگردان مایک لی

نویسنده و کارگردان مایک لی برای سال‌های زیادی به خاطر «حزب ابیگل» شناخته می‌شد.

آیا هنوز هم شما را با حزب ابیگل می‌شناسند؟ من عاشق حزب ابیگل بودم اما تقریباً هیچ‌کس در ایالات متحده آن را نمی‌شناسد. 

موضوع این است که حزب ابیگل یک نمایشنامه است که ما آن را تبدیل به یک برنامه استودیویی تلویزیونی قدیمی با پنج دوربین کردیم… این یک رسانه وحشتناک است. اگر حزب ابیگل را تماشا کنید سایه‌های زیاد و نورهای ناهماهنگ و همه این مشکلات را می بینید. اما ما این کار را بعد از اینکه بازیگران، 104 بار این نمایشنامه را در تئاتر اجرا کردند انجام دادیم، به خاطر همین اجرای کاملاً ثابتی از آب درآمد.

این نمایش از تلویزیون بی بی سی پخش شد و سومین بار در شبی طوفانی در سراسر جزایر بریتانیا به نمایش درآمد. این در کانال یک بود و آن زمان فقط سه کانال وجود داشت. شبکه دو یک برنامه علمی و روشنفکرانه پخش می‌کرد که هیچ‌کس نمی‌خواست آن را ببیند و در کانال تجاری هم یک اعتصاب صنعتی ایجاد شد. به همین دلیل هم 16 میلیون نفر حزب ابیگل را تماشا می‌کردند و این برنامه تبدیل به یک مسئله جنجال برانگیز شده بود. 

بنابراین هیچ‌وقت نمی‌توانید بفهمید کدام برنامه نمادین می‌شود و کدام برنامه بدون اینکه اثری از خود به جا بگذارد فراموش می‌شود. فکر می‌کنم فیلمی که هنوز در مورد آن صحبت نکردیم و اهمیت زیادی هم دارد «همین حالا» باشد. خدا را شکر که این فیلم در Criterion Collection پخش می‌شود. 

تاثیرت فیلم همین حالا

فیلم «همین حالا» از نویسنده و کارگردان مایک لی در طول سال‌ها تأثیرات بسیار زیادی داشته است.

حتی زمانی که دسترسی به «همین حالا» سخت بود هم فیلم اثرگذاری محسوب می‌شد، درست است؟

دقیقاً همینطور است. ما می‌خواستیم آن را به‌عنوان یک فیلم بلند بسازیم ولی قرار بود از کانال 4 پخش شود. آن زمان هنوز خیلی زود بود و آن شبکه هم توانایی پخش فرمت فیلم 35 میلیمتری، فیلم‌های سینمایی را نداشتند. پس «همین حالا» یک تله فیلم شد و بدون اینکه ردی از خودش به جا بگذارد فراموش شد. ولی در این سال‌ها من نامه‌هایی از مردم گرفتم که می‌گفتند «من بیکار شدم و فیلم همین حالا را دیدم.» یا «من یک کپی غیرقانونی از این فیلم را دیدم که از روی تلویزیون ضبط شده است و این فیلم زندگی من را تغییر داد.» یا «این فیلم ناجی زندگی است.» فیلم همین حالا در مورد بیکاری در زمانی بود که این یک مشکل واقعی محسوب می‌شد. 

البته بیکاری هنوز هم یک مشکل واقعی است. به همین دلیل علاقه مردم به آن تشدید شده است. البته جدا از هر چیز دیگری، دو بازیگری که در آن زمان کمتر شناخته شده بودند به نام‌های گری اولدمن (Gary Oldman) و تیم راث (Tim Roth) در این فیلم ایفای نقش کردند. بازیگران دیگر فیلم آلفرد مولینا (Alfred Molina) و ماریون بیلی (Marion Bailey) بودند. 

موضوع فیلم «همین حالا» ساخته نویسنده و کارگردان مایک لی

فیلم «همین حالا» یک فیلم ظریف است. موضوعاتی مانند بیکاری جوانان، جوانان رذل و دعواهای خانگی و ناتوانی‌های ذهنی که نویسنده و کارگردان مایک لی در این فیلم به آن‌ها پرداخته است می‌توانند خیلی احساسی و تاثیرگذار باشند. ولی با توجه به اتفاقاتی که می‌افتد این فیلم خیلی شوکه کننده نیست. ما فقط احساس می‌کنیم که زندگی با تمام ناامیدی و پیچیدگی و پایان‌های بازش ادامه پیدا می‌کند. 

مایک لی در این مورد می‎گوید:

وقتی این فیلم در لندن، ولز و سیدنی در استرالیا اکران شد، من در جلسات پرسش و پاسخ شرکت کردم. در تمام این موقعیت‌ها افرادی از حزب‌های چپ تندرو آنجا بودند و بشدت فیلم را مورد انتقاد قرار دادند و گفتند که همین حالا یک فرصت تلف شده است. در اصل نگرانی آن‌ها این بود که ما در فیلم نمی‌بینیم کسی موانع را از سر راه خود بردارد و این فیلم بیانیه‌ای انقلابی ندارد. 

این موضوع با توجه به چیزی که شما آن را یک بیانیه انقلابی میدانید جای بحث دارد. تا جایی که به من مربوط می‌شود این فیلم کاملاً به مشکلات موجود می‌پردازد. اما این کار را از طریق اتفاقاتی که رخ می‌دهد و بررسی روابط صمیمانه بین اعضا این خانواده بزرگ انجام می‌دهد. هیچ یک از فیلم‌های من مفهومی سیاه و سفید ندارند. 

سیاست ساخت فیلم نویسنده و کارگردان مایک لی

گُدار اغلب می‌گفت هدف این نیست که فیلم‌های سیاسی بسازیم بلکه باید فیلم‌ها را با سیاست بسازیم. من احساس می‌کنم کل فرآیند کار شما اساساً یک فرآیند سیاسی است چون در مورد این است که وارد زندگی مردم شوید و زندگی افرادی را درک کنید که شاید آن‌ها را نشناسید. به نظر من این برای یک هنرمند یک کار فوق العاده سیاسی محسوب می‌شود. 

خب موافقم.

دوره‌ای که در دهه 70 نویسنده و کارگردان مایک لی در تلویزیون کار می‌کرد زمان جذابی بود. 

آن زمان دنیا از این موضوع خبر نداشت ولی یک رنسانس تمام عیار با شما و افرادی مثل کن لوچ (Ken Loach) و آلن کلارک (Alan Clarke) و دنیس پاتر (Dennis Potter) که آن همه آثار فوق العاده برای بی بی سی می‌ساختند رخ داد. 

آن زمان که برای بی بی سی کار می‌کردیم معمولا می‌گفتیم جهان بیرون فکر می‌کند هیچ فیلم‌سازی در بریتانیا وجود ندارد. اما در واقع فیلم‌سازی در بریتانیا خیلی پر جنب و جوش و زنده بود، فقط مشکل این بود که این جهان در تلویزیون پنهان شده بود. نکته مهمی که آن زمان در مورد بی بی سی وجود داشت (باید بر این نکته تأکید کنم که برخلاف شرایط آن زمان بود) آزادی بود. شرایط به این شکل بود که «خیلی خوب، این بودجه شما، این هم تاریخ پخش، بروید و یک فیلم بسازید.» این شرایط عالی بود. 

در آن زمان صنعت فیلم‌سازی بریتانیا تا حدودی شبیه به هالیوود بود. یعنی نمی‌توانستید فیلمی بریتانیایی بسازید که هم بومی باشد و هم جدی و مستقل. گاهی چیزهایی از زیر دست شبکه در می‌رفت اما آن‌ها خیلی محدود بودند. ما اغلب می‌گفتیم: «چرا نمی‎توانیم فیلم‌ها را با فرمت 35 میلی‌متری بسازیم، آن‌ها را در تئاترها و سالن‌های سینما نمایش بدهیم و اکران سینمایی داشته باشیم، در سراسر جهان فیلم‌ها را پخش کنیم، آن‌ها را به فستیوال‌ها بفرستیم و بعد فیلم را در تلویزیون نمایش بدهیم؟»

 بی بی سی هم می‌گفت: «نه.» اما موسس‎های کانال 4 یعنی جرمی آیزاکس (Jeremy Isaacs) از بی بی سی و دیوید رز (David Rose) که تهیه کننده بی بی سی بود به حرف ما گوش می‌دادند. زمانی که کانال 4 راه اندازی شد چشم انداز فیلمسازی را در بریتانیا تغییر داد.

اولین فیلم مستقلم یعنی «لحظات دلگیر» را در سال 1971 ساختیم. اگر در آن زمان به من می‌گفتید که قرار نیست تا سال 1988 و زمان ساخت «آرزوهای دوردست» فیلم بلند دیگری بسازم از پل واترلو می‎پریدم پایین. این برای من غیر قابل تصور بود. وقتی همه به خاطر کانال چهار فرصت فیلم‌سازی پیدا کردیم ناگهان ماجرا شروع شد. بقیه داستان را هم که خودتان میدانید.

فیلم‌هایی که از آن‌ها قدردانی نشد

دوست دارم بدانم در طول این سال‌ها فیلمی بوده که نویسنده و کارگردان میک لی آرزو می‌کرد مردم کمی بهتر از آن قدردانی می‌کردند یا اینکه فکر کند مردم از آن سوء برداشت کرده‌اند.

مایک لی جواب می‌دهد:

بله، آن هم فیلم «همه یا هیچ» بود که همین حالا هم در مورد آن صحبت کردیم! واکنش مردم نسبت به «پیترلو» تا حدودی ناامید کننده بود. در این مورد دو اتفاق رخ داد. یکی این بود که جشنواره کن «پیترلو» را قبول نکرد و ما همه واقعاً از این بابت غافلگیر و شوکه شدیم. اما نه به‌اندازه وقتی که فستیوال فیلم نیویورک هم این فیلم را قبول نکرد و آن زمان علاوه بر غافلگیر و شوکه عصبانی هم شده بودیم. 

این واقعاً من را عصبانی کرد! منظورم این است که قضیه کَن فرق دارد. داوران کن باید رقابت را انتخاب کنند و معیارهای خاص و پاریسی خودشان را دارند. ما در تورنتو و بقیه چیزها خوب عمل کرده بودیم. ولی بهانه ای برای فستیوال فیلم نیویورک وجود ندارد.

 

مقاله مرتبط پیشنهادی برای مطالعه: بری جنکینز با سریال راه آهن زیرزمینی مسیر خود را ادامه می ‌دهد.

 

 

زمانی که بعد از آن برای برگزاری جلسه‌های مطبوعاتی به نیویورک آمدم همه رفقای شما، یعنی روزنامه نگارهای جدی نیویورک هم از این بابت عصبانی شده بودند. من فستیوال فیلم نیویورک را دوست دارم چون همیشه در زمان خوبی در نیویورک برگزار می‌شود و فضای خیلی خوبی دارد. این جشنواره باهوش‌ترین مخاطبان جهان را دارد. من جانم را برای جلسه‌های پرسش و پاسخ این جشنواره می‌دهم. به خاطر همین «پیترلو» هم باید بخشی از آن جشنواره می‌شد. 

آخر این فیلم در فرانسه یا آلمان اکران نشده بود. هیچ‌کس این فیلم را نپذیرفت و همین خیلی ناامید کننده بود چون فیلم‌های من همیشه در هر دو منطقه موفق بوده‌اند. همین اتفاق هم برای جشنواره‌های دیگر افتاد.

شاید موضوع این بود که این فیلم با سلیقه همه جور نبود یا همه به اتفاقاتی که در آن دوره رخ داده بود علاقه نداشتند. اما از آنجایی که فیلم فقط مربوط به اتفاقاتی نبود که در سال 1819 در منچستر رخ داد و در عوض در مورد دموکراسی بود و بشدت به ما مربوط می‌شد، فکر می‌کردم شاید بیش از اینها توجه مردم را به خود جلب کند. 

تصویری از فیلم رازها و دروغ ها از مایک لی

منبع: yts

چرا به برخی فیلم‌های نویسنده و کارگردان مایک لی توجه نشد

از نویسنده و کارگردان مایک لی می‎پرسم برای فیلم «وارونه» و فرانسوی‌ها هم همین اتفاق رخ داد؟

گاهی اوقات این اتفاقات به خاطر افراد خاصی رخ می‌دهد که نسبت به چیزهای خاصی وسواس دارند. حامی‌های فرانسوی اجازه ندادند فیلم وارونه به جشنواره کن برسد. آن‌ها به شکل عجیبی گفتند: «منتقدان شما را زنده زنده میخورند.» ما فکر می‌کردیم فیلم نسبتاً درخشانی ساخته‌ایم، در واقع این فیلم به ونیز رسید و جیم برادبنت (Jim Broadbent ) جایزه بهترین بازیگر مرد را برنده شد. جشنواره کن فیلم «ورا دریک» را هم قبول نکرد که باز هم خیلی تعجب آور بود. ما این فیلم را هم به ونیز فرستادیم و دو جایزه برتر را بردیم.

مشکلات نویسنده و کارگردان مایک لی در زمان ساخت فیلم

نویسنده و کارگردان مایک لی در این مورد ادامه می‌دهد:

حامی‌های فرانسوی فیلم «رازها و دروغ‌ها» که محصول شرکت فیلمسازی Ciby 2000 بود فیلم را دوست داشتند اما فکر می‌کردند برخی از صحنه‌های آن حتماً باید حذف شوند. برای مثال صحنه‌ای در فیلم وجود دارد که در آن هورتنس با بازی ماریان ژان باپتیست و دوست‌دختر سیاهپوستش (یعنی دو زن سیاهپوست) در حال خوردن غذای چرب هستند. صحنه‌ی دیگر هم همانی بود که مردی که قبلاً صاحب آتلیه عکاسی بود با شرایط وحشتناکی برمیگردد.

 این دو صحنه برای فیلم کلیدی هستند اما آن‌ها می‌گفتند: «نه شما باید آن‌ها را حذف کنید.» این یک بن بست باورنکردنی بود و آن‌ها یک نمایش آزمایشی از نوع هالیوودی را در اسلاو در خارج از لندن و در یک سینمای 300 نفری برگزار کردند. در کل پول هدر دادن بود. این بن بست چندین ماه ادامه داشت تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتند فیلم را در هفته بازار فیلم در لندن برای همه توزیع‌کنندگان به نمایش بگذارند، آن هم با این امید که مردم بگویند: «این صحنه‌ها را حذف کنید». 

همه توزیع کننده‌ها از جمله افرادی که فکرش را هم نمی‌کردیم مانند شرکت وارنر و دیزنی گفتند «فیلم عالی است، هیچ چیز را عوض نکنید.» بنابراین آن‌ها بالاخره تسلیم شدند و ما به کن رفتیم و جایزه نخل طلا و بهترین بازیگر زن را برای برندا بلتین (Brenda Blethyn) بردیم. آن‌ها هم با خجالت از جشنواره رفتند. اینها از همان مدل مزخرفاتی هستند که ما باید تحملشان کنیم.

 

امتیاز به محتوای مقاله

امتیاز به محتوای مقاله

یک ستاره ← پنج ستاره

یک ستارهدو ستارهسه ستارهچهار ستارهپنج ستاره

(بدون امتیاز)

Loading...
نویسنده مقاله: Bilge Ebiri

نویسنده مقاله: Bilge Ebiri

بیلج ابیری

بیلج ابیری (متولد 1973) یک روزنامه نگار و فیلمساز آمریکایی انگلیسی الاصل است. اولین فیلم بلندش به نام New Guy در سال 2004 منتشر شده است.

اگر در متن این مقاله اشتباه تایپی و یا غلط املایی پیدا کرده اید، لطفا اشتباه را هایلایت کنید و از طریق فشردن Ctrl+Enter به ما اطلاع رسانی کنید.

۰ دیدگاه

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چرا ثروتمند نیستید؟

چه عواملی چگونگی ثروتمند شدن افراد را تعیین می‌کند؟ آیا ممکن است شانس، نقشش بزرگتر از آن چیزی باشد که کسی انتظارش را دارد؟ و چگونه می‌توان از این عوامل، هر چه که هستند، برای تبدیل جهان به مکانی بهتر و عادلانه‌تر بهره‌برداری کرد؟

زنی گلی صورتی به اندازه صورتش بغل کرده

با افکارتان تنها بمانید

بیشتر ما به خاطر سبک زندگی مدرن، زمان فراغت خود را صرف دنیای بیرون می‌کنیم، اما آیا بهتر نیست کمی به سراغ درون خود برویم و با افکارمان تنها بمانیم؟

پرینس

بهترین تکنوازی های گیتار در تاریخ

نتایج نظرسنجی نشریه «گیتار پلیر» از خوانندگان نشان می دهد که برترین گیتاریست های تمام دوران؛ دیوید گیلمور، جیمی پیج، جیمی هندریکس، ادی ون هیلن و برایان مِی هستند. با معرفی 20 تکنوازی برتر تاریخ همراه ما باشید.

سیمپسون ها

مصاحبه با جان سوارتزولدر نویسنده مجموعه سیمپسون ها

اولین مصاحبه طولانی با یکی از معتبرترین نویسندگان طنز نویس تمام دوران‌ها.

انواع سبکهای ارتباطی

آشنایی با انواع سبک‌های ارتباطی در روابط

بسیاری از مشکلاتی که ما در روابط خود داریم به خاطر داشتن سبک ارتباطی متفاوت با شریک زندگی‌مان است؛ آشنایی با سبک‌های ارتباطی می‌تواند باعث رفتار آگاهانه‌تر و در نتیجه بهبود روابط ما شود.

امواج فراصوت

چگونه امواج فراصوت می‌توانند بافت استخوانی را درمان کنند؟

تحقیقات جدیدی درباره امواج صوتی صورت گرفته که نتایج شگفت انگیزی از اثرات این امواج در بازسازی استخوان را نشان می دهد.

آیا برای تکان دادن خودتان آماده هستید؟

آلبوم جدید بیانسه، اشتهای مردم را برای رقصیدن و توانایی او را برای انطباق با زمانه، آزمایش خواهد کرد.

داستان نان

معرفی 10 نوع نان اروپایی و داستان های جذابشان

نان از جمله مواد غذایی است که از زمان‌های قدیم مورد استفاده قرار می‌گیرد و جزو جدایی ناپذیر همه خانه‌ها است. در اینجا با ده نوع نان اروپایی آشنا می‌شویم.

خودشناسی

روشی برای تغییر دیدگاه دیگران

از ارزش‌ها و باورهای خود به‌عنوان یک سلاح استفاده نکنید بلکه آن‌ها را به‌عنوان یک هدیه ارائه دهید.

آب اشامیدنی

داستان تکامل نوع انسان و ارتباطش با نیاز شدید انسان به نوشیدن آب

ما بیش از بسیاری از پستانداران دیگر به آب وابسته هستیم و مجموعه ای از استراتژی های هوشمندانه برای به دست آوردن آن ایجاد کرده ایم.

Pin It on Pinterest

بازخورد
بازخورد
چطور به این سایت امتیاز می دهید؟
آیا دیدگاه اضافه ای دارید؟
بعدی
در صورت تمایل برای پیگیری از سمت ما، ایمیل خود را وارد کنید
برگشت
ارسال
از ارسال نظر شما سپاس گذاریم.

Spelling error report

The following text will be sent to our editors: