فیلم مالیخولیا “Melancholia” در سال 2011 ساخته شد و در جشنواره کن حاشیههای زیادی را به همراه داشت. بیشتر این حاشیهها از کنفرانس مطبوعاتی فیلم شروع شد که لارس فون تریه ” Lars Von Trier ” کارگردان این فیلم خودش را یک نازی خطاب کرد و گفت: “من با هیتلر همدردی میکنم و خودم را یک نازی میدانم”. زمانی که این فیلم در سراسر جهان منتشر شد، حس افسردگی را به خوبی به مخاطبان نشان داد. فیلم مالیخولیا به زیبایی این بیماری را توصیف کرد و یک تصویر واقع گرایانه از افسردگی به نمایش گذاشت. در قسمت اول جاستین با بازی کریستن دانست “Kirsten Dunst” بعد از مراسم عروسی خود دچار افسردگی شدیدی میشود و هم زمان سیارهای آبی رنگ به نام مالیخولیا به زمین نزدیک میشود که به معنی پایان دنیا است و مفهوم افسردگی را به خوبی به بیننده انتقال میدهد.
مانوئل آلبرتو کلارو (Manuel Alberto Claro) مدیرفیلمبرداری شیلیایی- دانمارکی است که برای اولین بار در فیلم مالیخولیا با لارس فون تریه کار کرد. او از آن زمان به بعد همکار وفادار لارس شد و مدیریت فیلمبرداری آثار بعدی این کارگردان را در فیلمهای نیمفومانیاک Nymphomaniac و خانهای که جک ساخت The House That Jack Builtنیز به عهده گرفت. ما قبل از تولید فصل سه مینی سریال قلمرو(kingdom) با مانوئل کلارو صحبت کردیم. این سریال در تلویزیون دانمارک در دهه 90 پخش شد و کارگردان آن فون تریه (Von Trier) است. یک ماه دیگر از فیلمبرداری باقی مانده و او احتمالا تا زمان اکران اجازه صحبت در مورد این فیلم را ندارد. با این حال این فیلمبردار از صحبت در مورد چیزهایی که به بیماری مالیخولیا ربط دارد، استقبال میکند. در این مصاحبه در مورد سکانسهای نمادینی که در ابتدای فیلم نشان داده می شود، جلوههای بصری، لایههای پنهان شخصیتهای فیلم، نوشیدنیهای الکلی و نگرانی مردم در مورد فون تریه صحبت شده است. در ادامه متن این گفت و گو را میتوانید مشاهده کنید.
متشکرم که موافقت کردید در مورد فیلم مالیخولیا با من صحبت کنید. مالیخولیا مفهومی ترین فیلمی است که تا به حال دربارهی افسردگی دیدم چون بسیار مفاهیم عمیقی از این بیماری را به ما نشان میدهد. آیا لارس به شما گفته است که چگونه این احساس را در فیلم به وجود آورده؟ چگونه ایدههای خود را به شما منتقل کرد؟
– ما میدانستیم که این فیلم قرار است مفاهیم افسردگی را به مردم انتقال دهد. اما در مورد جزئیات آن با هم صحبت نکرده بودیم. همه چیز روی صحنه شکل گرفت. لارس فون تریه فقط درباره افرادی که افسردگی دارند صحبت کرده بود. او میگفت افرادی که افسردگی دارند در شرایط بحرانی ناگهان منطقی میشوند و افراد عادی برعکس آنها وحشت زده خواهند شد. این فیلم نشان میدهد که چگونه افرادی که افسردگی دارند نابودی جهان را درک میکنند و به همین دلیل در صورت وقوع اتفاقات ناگهانی و بحرانی واکنش بسیار منطقیتری نسبت به افراد عادی نشان میدهند. یادم است درباره این مسائل با لارس صحبت کردم.
پس لارس چگونه شما را برای طراحی صحنههای بصری راهنمایی کرد؟ تماشای این فیلم احساس افسردگی و نابودی جهان را به خوبی منتقل میکند. او چگونه شما را در طراحی این صحنهها راهنمایی کرده بود؟
– لارس در ساخت بعضی سکانسها دقت زیادی دارد اما در سایر صحنهها سخت گیری زیادی نشان نمیدهد. برای مثال هنگام ضبط پلان پایانی و پلانهای نمادین به جزئیات دقت میکند. اما زمان ضبط کردن بقیهی صحنهها زیاد سخت نمیگیرد. به عقیدهی لارس فون تریه لازم نیست هر اتفاقی که برای بازیگران یا به صورت کلی در فیلم رخ میدهد از لایههای پنهانی برخوردار باشند. برخی از موارد به طور کامل از قبل آماده و با جزئیات استوری برد میشوند و موارد دیگر مانند دیالوگها تغییر زیادی نمیکنند. البته ما لوکیشن خوبی پیدا کردیم. لارس در مورد طراحی سکانس آغازین دقت زیادی کرد و قلعه باشکوهی که در فیلم دیدید، کمک زیادی به ساخت فیلم ما کمک کرد. فون تریه واقعاً عاشق این قلعه بود چون او را یاد فیلم “سال گذشته در مارین باد” میانداخت. فکر میکنم زمین گلف نیز یادآور یک فیلم از آنتونیونی بود. در اکثر فیلمهایی به سبک فیلم مالیخولیا، کارگردانان میخواهند وجود و ماهیت انسان را کشف کنند و تنهایی و جدایی او از بقیه را نشان دهند اما ما این کار را نکردیم. لارس علاقهی زیادی به توضیح کار خود ندارد. جریان فیلم مالیخولیا بسیار حسی و شهودی است و خود خواننده باید بعضی سکانسها را درک کند. ما سعی کردیم لوکیشن مناسب را برای فیلمبرداری پیدا کنیم. همچنین بازیگران و عوامل مناسبی را انتخاب کردیم تا احساسات را به خوبی به بیننده منتقل کنیم.
تعداد زیادی از نما ها در فیلم واقعا تاثیرگزار هستند، میتوانید بگویید چگونه این صحنهها را طراحی کردید؟
– تصاویر نمادین را فون تریه طراحی کرد. من در برخی قسمتها نظر دادم اما ایدههای اصلی را لارس داد. برخی از آن تصاویر را از نقاشیهای دیگر الهام گرفتیم.
فکر میکنم لارس بعضی از تصاویر فیلم را در خواب دیده است! من اصلا نمیدانم او آنها را از کجا آورده! چیزی که لارس در مورد صحنههای ابتدایی فیلم میگفت این بود که چون شخصیت اول فیلم یعنی کریستن دانست توانایی دیدن اتفاقات غیر معمول را دارد پس از قبل میداند چه اتفاقی می افتد. بنابراین او الهاماتی را دریافت میکند و ما کل فیلم را از دیدگاه او میبینیم. من حدس میزنم کریستن دانست بازتابی از افکار لارس را نشان میداد. برخی از سکانسها از جاهای دیگر الهام گرفته شدند و برخی دیگر کاملا انتزاعی و خیالی هستند که به دلایل مختلفی به ذهن کارگردان رسیدند. لارس یک کارگردان فرهیخته و با سواد است و اطلاعات زیادی از هنر و فلسفه دارد.
شما چگونه بعضی از صحنهها را طراحی میکردید؟ مثلا در صحنه ایرکریستن لباس عروس پوشیده و درحالی که چیز عجیب و تیرهای به لباس او چسبیده، خود را به سمت جلو میکشد. آیا در آن صحنه ریشههای درختان از زمین بیرون آمدهاند؟
– بله در واقع آنها فقط پشم هستند. ایدههای لارس خیلی خاص بودند. او دقیقا صحنه را به همان شکل که میخواست سازمان دهی میکرد. شما میتوانید آنها را به عنوان ریشههای درخت، شاخه، یا هر آنچه مانع شما میشود تفسیر کنید. نمیدانم این ایدهها از کجا آمدهاند. صحنه سازی بسیار آسان بود. ما به راحتی صحنههای فیلم را آماده میکردیم. با استفاده از جلوههای بصری مقداری پشم اضافی گذاشتیم. اما پشم را از نمای نزدیک فیلم برداری کردیم . کار سرگرم کنندهای بود. ما یک پنکهی بسیار بزرگ و یک هلیکوپتر برای تصویر برداری هوایی از اسبها داشتیم که از آن برای درست کردن باد استفاده کردیم. همه چیز را باد میبرد. بنابراین من فکر نمی کنم که استفاده از پنکه و هلیکوپتر فکر خوبی بوده باشد!
در یکی از سکانسهای نمادین کریستن روی آب دراز کشیده است و اشاره به اوفلیا (Ophelia) اثر جان میلی دارد. شما چه تحلیلی در مورد این سکانس دارید؟
– بله این صحنه یادآور نقاشی جان اورت میلی ( John Everett Millais) است. در نقاشی میلی، اوفلیا معشوقهی هملت در حال آواز خوانی و غرق شدن در رودخانهای در دانمارک است. من فکر میکنم کاملا مشخص است که این صحنه به نقاشی جان میلی اشاره میکند. “اوفلیا در نمایشنامه هملت زنی است که دیوانه میشود”. این تصویری بود که لارس آن را دوست داشت. طراحی این پلان نیز بسیار آسان بود. عوامل یک استخر ساختند و کریستن به پشت روی آب دراز کشید. نکته مهم این است که ما حدود 1000 فریم در ثانیه از این صحنه عکس گرفتیم بنابراین این صحنه بسیار اسلوموشن است.
پلان دیگری که توجهم را جلب کرد زمانی است که کریستن در نوری که نشانهی پایان دنیا است حمام میکند. چگونه آن تصویر را خلق کردید؟
– خوشحالم که شما به آن پلان اشاره کردید چون من زیاد از آن صحنه خوشم نمیآمد. در این جا کریستن به نوعی به کره زمین عشق میورزد. من با کمک گوگل مپ (Google Maps) این سنگ را در کنار یک جویبار کوچک پیدا کردم. به نظر میرسید جایی برای نشستن و تماشای ستارهها باشد. به همین دلیل آن مکان را دوست داشتم. ما برخی کارهای پس از تولید یا پست پروداکشن را در نمای دور گرفتیم. برای مثال کمی مه را روی آب ایجاد کردیم تا حس بیشتری به بیننده القا کند. ما آن سکانس را استوری بورد و با جزئیات نقاشی نکرده بودیم چون از افکت و جلوههای بصری زیادی استفاده نمی شد. لارس وقت زیاد صرف طراحی این صحنه نکرد. اما فکر کنم پلان جالبی از کار درآمد. من از نتیجهی کار بسیار راضی بودم.
چه تصاویر یا سکانسهای دیگری خیلی در ذهن شما برجسته شدند؟
– این فیلم پر از صحنههای خیره کننده است و من اعتبار زیادی برای این فیلم به دست آوردم. بسیاری از مردم می گویند: ” اوه فیلم زیبایی است و خیلی خوب فیلمبرداری شده است.” و من میگویم: “بسیار متشکرم.” اما صادقانه بگویم وقتی فیلمنامه را خواندم حس میکردم همه چیز از قبل برای طراحی صحنهها فراهم است. بعضی اوقات شما یک فیلمنامه را میخوانید و احساس میکنید که طراحی صحنهها خیلی آسان است. یک عروسی بزرگ باید برگزار شود. یک قلعه هم در اینجاست که بسیار باشکوه است، جهان هم در حال نابودی است و یک سیاره به زمین برخورد میکند. البته عناصر بسیاری وجود دارند که از لحاظ بصری فیلم را قوی و مفهومی نشان میدهند و مهم تر از اینها خودم هم احساس کردم که این فیلم میتواند به یک فیلم واقعا عالی تبدیل شود. باید خوش شانس باشید که چنین فیلمنامهای به شما پیشنهاد شود که همه این عناصر را داشته باشد. صادقانه بگویم اگر شما نتوانید از این صحنهها به درستی فیلمبرداری کنید واقعا فیلمبردار بیتجربهای خواهید بود. چون فیلم گرفتن از انها بسیار جالب و شیرین است. یادم میآید بزرگترین نگرانی ما هنگام فیلمبرداری شلوغ شدن و بیش از حد زیبا شدن صحنههای فیلم بود.
مقاله مرتبط پیشنهادی برای مطالعه: مصاحبه با تسای مینگ لیانگ (Tsai Ming-liang): بررسی فیلم “روزها” (Days)
.
چیزی که من گاهی اوقات در بعضی از فیلمها میبینم این است که کارگردانان برای این که مفهوم فیلم را به مخاطب القا کنند از لوکیشنهای مختلف، لباسهای متفاوت و چیزهای مختلف غیر از شخصیتهای فیلم استفاده میکنند. وقتی صحنهها و تصویرسازی بسیار زیبا طراحی شوند شاید دیگر مخاطب اهمیتی ندهد که واقعا چه اتفاقی در فیلم رخ میدهد. به همین دلیل است که من دوست دارم بیشتر همراه کاراکترها و شخصیتهای فیلم باشم.
منظور شما این است که بعضی اوقات از نظر فیزیکی هم در کنار آنها هستید؟
– بله من دوست دارم درگیر مشکلات آنها شوم و علاقه زیادی به تنظیمات صحنه ندارم. وقتی شما صحنه شلوغ و با شکوهی برای فیلم طراحی میکنید معمولا به جای این که عاشق شخصیتها شوید محو تماشای صحنهها خواهید شد. من فکر میکنم این فیلم تعادل خیلی خوبی در این زمینه برقرار کرده است. هنگامی که فیلم مالیخولیا اکران شد افراد زیادی آن را دوست داشتند. در واقع این فیلم از فلسفه هنر و زیبایی شناسی بهره برده است.
به نظر میرسد که جلوههای بصری که در فیلم قرار دارند بخشی از کاراکترهای فیلم هستند و چیزی جدا از آنها نیستند.
– بله. این بالاترین سطحی است که یک فیلم میتواند به آن برسد. حداقل از دیدگاه من که این گونه است.
شما گفتید هنگامی که فیلمنامه را خواندید نگران بودید که شاید این فیلم تبدیل به یک فیلم زیبا شود ولی احساس اصلی به بیننده منتقل نکند. برای رفع این نگرانی چه کردید؟
– دوربینها کلا در حال حرکت بودند و ما به سبک مستند سازی از چهرهها فیلم برداری میکردیم و به فضای اطراف اهمیت زیادی نمیدادیم. من حس کردم حتی اگر طراحی صحنه برای مخاطب زیاد جلب توجه نکند باز هم او متوجه میشود که صحنهها بسیار با شکوه هستند. البته سکانسهایی هم وجود داشت که لارس زیاد به آنها می.پرداخت. مثلا میگفت که باید برای این سکانس یک موسیقی، نمای دور و مونتاژ کوچکی از این نماهای دور درست کنید.
من مصاحبهای را از لارس فون تریه خواندم که او در آن جا گفته بود: “همه در هنگام ساخت فیلم مالیخولیا مست بودند.” آیا او اغراق کرده بود یا واقعیت را گفته بود؟
-حرف او تقریبا درست است. البته من مست نبودم. اولین بار بود که با او کار می کردم و چون کمی مضطرب بودم مشروب نخوردم. اما نوشیدنیهای زیادی آن جا بود. عوامل پشت صحنه مست نبودند. کلا ما این فیلم را در حومه سوئد فیلمبرداری کردیم و همه در یک هتل اقامت داشتیم. جای دیگری نداشتیم که برویم. بنابراین معاشرتهای زیادی با یکدیگر داشتیم که نوشیدنی الکلی هم شامل آن میشد.
کارگردانان مختلف کارهای مختلفی میکنند تا بازیگران و عوامل پشت صحنه رابطه صمیمیتری با هم داشته باشند. آیا لارس قبل از فیلمبرداری یا حین آن تلاشی در این زمینه کرد یا هیچ کاری انجام نداد؟
– نه او کار خاصی انجام نداد. جز این که همه با هم در یک مکان جمع شدیم. او کلا آدم حساسی است. علاوه بر این برای او مهم است که فضای خوبی در صحنه وجود داشته باشد. هنگامی که با او کار کردم متوجه شدم او آدم فوق العاده بامزه و خونگرمی است. لارس شوخ طبع است اما اگر شما بخواهید مانند او با دیگران شوخی کنید باید شرایط را به خوبی بسنجید وگرنه برداشت نادرستی از حرفهای شما خواهد شد. البته ممکن است هنگامی که با او کار میکنید تحت فشار قرار بگیرید چون زمان فیلمها طولانی است و لارس نیز روی شیوه و سبک فیلم سازی خود حساس است. بنابراین او کارها را به روش خود انجام میدهد و همه باید به آن احترام بگذارند. اما اگر فیلمهای او را دوست نداشته باشید کار با او سخت میشود. همچنین لارس بسیار وفادار است. بیشتر افرادی که با او کار میکنند افرادی هستند که سالهاست او را می شناسند. من تازه با او دوست شدم.
آیا او احساسات خود را به راحتی بیان میکند؟ چون در مصاحبه های مختلف درمورد اتفاقاتی که قبلا برای او افتاده و این که افسردگی داشته صحبت کرده است. آیا این ویژگی فردی او است یا این که فقط گاهی اوقات تصمیم میگیرد احساسات خود را بروز دهد؟
-نه نه. او کلا آدم راحتی است و در مورد شرایط خود بسیار صریح و صادقانه صحبت می کند. دیدن او در شرایط سخت بسیار دردناک است. اما لارس هنگام برخورد با مشکلاتش اصلا عصبی و عصبانی نمیشود بلکه بسیار راحت و ریلکس سعی میکند آنها را حل کند! یکی از نقاط قوت او به عنوان یک هنرمند این است که او از عهده این مشکلات به خوبی بر میآید. منظور من این است که بسیاری از مردم در مورد افسردگی اطلاعاتی دارند اما تعداد کمی از آنها میتوانند حسی را که این بیماری میدهد به صورت ملموس به بقیه نشان دهند. بنابراین لارس توانایی خاصی در این زمینه دارد و حتی می تواند از روی آن یک فیلم بسازد که این خودش مهارت جداگانهای محسوب میشود.
مقاله مرتبط پیشنهادی برای مطالعه: مصاحبه با مونیکا ویتی “ملکه سینمای ایتالیا”
برگرفته ازمجله Alain Elkanninte rviews
تعداد کمی از افراد میتوانند فیلمهایی به این سبک بسازند. خوشبختانه در اروپا هنوز فیلمهای هنری ساخته میشود و به آن بودجه تعلق میگیرد. تماشاگران نیز به این گونه فیلمها علاقه دارند. چون اگر این فیلمها را تبلیغ کنید و بعد بفروشید فکر میکنم پول زیادی باید خرج کنید.
من مصاحبهای را که روزنامهی گاردین (The Guardian) در سال 2018 با لارس انجام داده، خواندم و احساس کردم که روزنامه نگار خیلی نگران آیندهی اوست. آیا شما هم نگران او هستید؟
– بله. من هم نگران هستم زیرا او فرد بسیار شکنندهای است. البته وقتی که افراد زیادی مضطرب باشند این حس به تو هم منتقل میشود. اما من فقط خوشحالم که هنوز هم کار میکند و فیلمهای فوق العادهای میسازد. در هر پروژهای که من با لارس کار میکنم او میگوید: “این آخرین فیلم من است.” و شما با خود میگویید: “اوه امیدوارم حقیقت نداشته باشد.” من هیچ کس دیگری را در دنیا نمیشناسم که در شرایطی مانند او قرار داشته باشد و بتواند چنین فیلمهای خوبی را بسازد. لارس از نظر روحی و جسمی در شرایط خوبی قرار ندارد.
از چه زمانی لارس میگوید که این آخرین فیلم او است؟
– فکر میکنم لارس بیشتر وقتها این حرف را میزند. بنابراین فکر نمیکنم حرف او جدی باشد. در واقع یادم نمیآید در مورد فیلم مالیخولیا تا به حال چنین چیزی را گفته باشد. اما این حرف را در مورد فیلم نیمفومانیاک و خانهای که جک ساخت گفت. پس من کاملاً مطمئن هستم که در مورد فیلم مالیخولیا نیز این حرف را زده است. فکر کنم منظور او این است که تمرکز زیادی روی فیلم در حال تولید خود دارد و به پروژه و فیلم دیگری در آینده فکر نمیکند. لارس گفته بود که اگر ایدهای در ذهن من باشد سعی میکنم سریعا آن را به واقعیت تبدیل کنم. فکر کنم هنگامی که میگوید “این آخرین فیلم من است” بیشتر منظورش همین باشد. شاید هم او نگران وضعیت جسمی و روانی خود باشد.
لطفاً در مورد نحوه طراحی سیاره مالیخولیا نیز اطلاعاتی در اختیار ما بگذارید.
– حدس میزنم هر فیلمی که در ژانر علمی تخیلی قرار بگیرد با این مسائل روبرو شود. برای اینکه مردم بتوانند با بخشهای مختلف فیلم ارتباط برقرار کنند باید آنها را درک کنند. اگر همه عناصر فیلم خیالی باشد درک آن سخت میشود. ما طراحیها و رنگهای مختلفی را روی این سیاره تست کردیم. در نهایت خیلی شبیه ماه شد. همه میتوانند ماه را در آسمان ببیند و میدانند که ماه چه شکلی است. به همین دلیل تصویر نزدیک شدن ماه به زمین را بهتر تصور میکنند. البته کمی رنگ آن را متفاوتتر از ماه کردیم. اما باز هم شباهت زیادی به ماه دارد. اگر اشتباه نکنم مالیخولیا سیارهای از جنس گاز است.
قبل از این که رنگ آبی را برای این سیاره انتخاب کنید چه رنگهای دیگری را امتحان کردید؟
– ما رنگ نارنجی و قرمز را امتحان کردیم. در ابتدا هنگامی که فیلم را میبینید، این سیاره فقط یک نقطه کوچک قرمز رنگ است. من یادم نیست چرا اول فیلم قرمز بود و سپس آبی شد. حدس میزنم رنگها به دلیل تابش نور بر روی آنها تغییر میکنند. بنابراین سیاره مالیخولیا به دلیل تابش خورشید باید کمی سردتر و آبی تر از ماه به نظر برسد. ما این پلان را به گونه ای طراحی کردیم که شما بتوانید ماه و سیاره مالیخولیا را کنار هم ببینید و متوجه شباهت آنها شوید. یادم میآید برای طراحی سیاره مالیخولیا از یک ژل آبی رنگ و برای ماه از یک نور معمولی استفاده کردیم. اما رنگ آنها نسبتاً نزدیک به هم بود. وقتی چیزی را که وجود ندارد طراحی می کنید، همیشه ذهن شما به طرف موارد مشابه آن میرود. به همین دلیل ما روی همهی صحنه عملکرد مشابهی را انجام دادیم که برای مخاطب قابل درک شود.
و سوال آخر این که چرا دست خود را پانسمان کردید؟ چه اتفاقی افتاد؟
یک حادثه در آشپزخانه برای من افتاد و من دست خودم را خیلی بد بریدم.
و این اتفاق در کار فیلمبرداری شما مشکل ایجاد نمیکند؟
– بله برایم مشکل ایجاد کرد . بنابراین من فقط روی کار فیلم برداران نظارت میکنم و کنار لارس پشت دوربین مینشینم.
۰ دیدگاه