توانایی پذیرش واقعیت، یکی از مفیدترین و ضروریترین مهارتها برای یک مدیر است. این مفهومی است که قرنها در فلسفه وجود داشته است و به تازگی در روانشناسی نیز مطرح میشود. بهکارگیری صحیح آن میتواند به ما کمک کند تا شرایط را تغییر دهیم. کارل یونگ (Carl Jung) درباره این مسئله معتقد است: «تا زمانی که چیزی را نپذیریم نمیتوانیم آن را تغییر دهیم. سرزنش باعث رهایی نمیشود، تنها باعث ناراحتی میشود.» اما متاسفانه در حال حاضر، ما پذیرش کافی از سوی رهبران و مدیران را به عنوان ابزاری ارزشمند برای رسیدن به نتایج بهتر نمیبینیم.
گاهی اوقات در جامعه کنونی، پذیرش به عنوان یک مهارت بسیار ارزشمند به نظر نمیرسد و دلیل آن این است که ما در مورد رهبرانی که با واقعیت مخالفت کردند و شرایط را تغییر دادند، چیزهای زیادی شنیدهایم و سعی کردیم آنها را الگو قرار دهیم. مشهورترین مثال استیو جابز (Steve Jobs) اپل است که برای تشویق مردم به انجام غیرممکنها تبدیل به قهرمان و الگو شده است. طبق گزارشهایی که وجود دارد جابز حس واقعیت پذیری کارمندانش را کم میکرد و آنها را به این باور رسانده بود که هیچ چیز غیر ممکن نیست و حتی کارهای غیر قابل دستیابی نیز امکان پذیر هستند. همکاران او این کار را «تحریف واقعیت» مینامند. اگرچه این نیروی اراده تحسین برانگیز است، اما این ویژگی اغلب در رهبران و مدیرانی که نمیتوانند به صورت متعادل واقعیت را بپذیرند، به صورت اغراقآمیز خود را نشان میدهد. همانطور که جک ولش (Jack Welch) یکی دیگر از رهبران تجاری زمان ما میگوید: “با واقعیت آنطور که هست روبرو شوید، نه آنطور که می خواهید باشد.”
عدم پذیرش
در نتیجه، بیشتر رفتارهای ضعیف رهبری که من شاهد آن بودم، ریشه در این داشت که آن مدیر یا رهبر نمیتوانست شرایط موجود را بپذیرد. از جمله پیامدهایی که عدم پذیرش دارد میتوان به رفتارهای خشن غیرضروری مانند عصبانیت، پرخاشگری، اجتناب و موارد مشابه دیگر اشاره کرد و اغلب در رهبرانی که در مقام مدیریت نمیتوانند واقعیت را بپذیرند میتوان این نوع رفتارها را به راحتی مشاهده کرد. چند سال پیش، من شاهد این بودم که مدیر عامل یک شرکت بر سر رئیس یکی از بخشها با عصبانیت فریاد میزد: «این پیش بینی را من قبول نمیکنم!». در روزهای بعد، مدیرعامل و رئیس بخش با کمک همدیگر پیشبینیهای درآمد را به سمت بالا و نتایج «قابلقبولتر» بردند تا اینکه در نهایت مدیرعامل پیشبینی سهماهه آینده را تایید کرد. در حالی که این اعداد روی کاغذ به نظر عالی بودند اما در حقیقت هیچ پیشرفت واقعی در رابطه با مشتریان و کسب و کار رخ نداد.
مقاله مرتبط پیشنهادی برای مطالعه: خطرات و معایب جو همیشه مثبت در سازمان ها
خیلی سریع این سه ماه تمام شد. مدیر عامل خشمگین بود زیرا اعداد حاصل از کار شرکت با پیش بینی اصلاح شده و قابل قبول تر (برای او) مطابقتی نداشت. نکته قابل توجه اینجا بود که نتایج دقیقا با پیش بینی اولیه مطابقت داشت. در نتیجه، مدیرعامل به صورت ناگهانی به سراغ انجام تغییراتی رفت و سرمایهگذارهای داخلی را کاهش داد تا با مشتریان کارآمدتر کار کند و به رشد کسب و کار خود کمک کند. از همان ابتدای داستان اعداد و ارقام واقعیت را نشان میدادند، اما مدیر دوست نداشت این واقعیت را قبول کند. به همین دلیل مشکلاتی برای کارمندان و مشتریان ایجاد کرد که باعث تاثیرات منفی در کار این شرکت شد.
این وضعیت می توانست به صورت کاملا متفاوتی مدیریت شود. مدیرعامل و رئیس بخش میتوانستند روی طرحهای اضطراری برای بازگرداندن رشد مطلوب و همچنین هزینهها همکاری کنند. اما عدم تمایل مدیرعامل به پذیرش واقعیت باعث شد هیچ گونه بحثی در این مورد صورت نگیرد و پتانسیل تغییر شرایط از بین برود.
زمان، تلاش و انرژی که رهبران برای انکار حقیقت هزینه میکنند، باعث تعجب است.
روزانه نمونههای زیادی از این قطع همکاری در شرکتهای سراسر جهان اتفاق میافتد. این تنها یک مثال از مدیری است که از یک موقعیت، نتیجه یا حتی یک شخص ناراضی است و اصرار دارد که چشم روی حقیقت ببندد و آن را متفاوت نشان دهد. مقدار زمان، تلاش و انرژی که میبینم رهبران برای انکار حقیقت هزینه میکند، باعث تعجب من میشود. پذیرش واقعیت همانطور که هست شجاعت می خواهد و تنها در این صورت است که شما و تیمتان می توانید شرایط را تغییر داده و بهتر کنید.
در اینجا سه نوع پذیرش وجود دارد که رهبران بهتر است از این موارد کمک بگیرند:
پذیرش نتایج
شاید اتفاق بدی افتاده باشد، یا نتیجه بدی به دست آورده باشید. این اتفاق بد می تواند یک استراتژی شکست خورده، عملکرد مالی ضعیف، از دست دادن شغل یا هر شکست دیگری باشد. در این شرایط مدیران میتوانند دعوا کنند، فحش بدهند و جنجال به پا کنند، اما این کار هیچ فایدهای ندارد و هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد. زیرا تا زمانی که نتوانند به درستی آنچه اتفاق افتاده را بپذیرند، به احتمال زیاد نمیتوانند رشد کنند یا دیگران را به سمت جلو هدایت کنند.
این بدان معنا نیست که شما باید نتایج بد را قبول کرده و برای تغییر آن تلاش نکنید. بلکه شما نباید انرژی خود را بی وقفه برای اینکه دوست داشتید واقعیت متفاوت باشد، رفتار غیرحرفه ای یا بحث در مورد نتیجه هدر دهید. حتی ممکن است از شما بخواهند که نقش خود را در نتایج بررسی کرده و بپذیرید. شما باید به خاطر داشته باشند که نپذیرفتن یا مبارزه آگاهانه با نتیجه، باعث تغییر آن نخواهد شد. مهمتر از همه این است که انکار حقیقت شما را در موقعیت خوب برای ایجاد تغییرات مفید و جلوگیری از شکستهای آینده قرار نمیدهد.
پذیرش شرایط
شاید برنامههای زمانی پروژههای مهم تغییر کرده باشد، یا شرایط ناگهانی مانع از انجام کاری شده باشد، یا حتی بودجه شما کم شود و نیاز به تدبیر داشته باشید. به عنوان یک مدیر و رهبر، ما در بیشتر مواقع با شرایطی روبرو هستیم که خارج از کنترل ما هستند. سوزان دیوید که یک نویسنده است، به اهمیت این موضوع اشاره میکند؛ شما باید دست از کنترل بیش از حد یا انکار شرایط بردارید و فضایی برای واکنش احساسی خود، بدون داشتن احساس منفی به وجود آورید. او مینویسد: «ما شاهد این موضوع هستیم که برخی از مدیران در برخی از موارد باعث میشوند شرایط پیچیدهتر شود نه به این دلیل که افکار و احساسات بد دارند زیرا این موضوع گاهی اجتناب ناپذیر است؛ بلکه به این دلیل که مانند ماهیهایی که صید شدهاند، بی قراری میکنند… در علم پیچیده و در حال تغییر ما، توانایی مدیریت افکار و احساسات برای موفقیت کسب و کار امری ضروری است.»
البته به این نکته مهم توجه کنید که پذیرش شرایط بدان معنا نیست که باید از یک موقعیت خوشحال باشید یا آن را تایید کنید. در حقیقت، پذیرش به شما این قدرت را میدهد که به جای مقاومت و مبارزه بیهوده با شرایطی که نمیتوانید آن را کنترل کنید، به بهترین و موثرترین روش ممکن پیش بروید. واکنش احساسی ما، به ویژه زمانی که در حال مبارزه با چیزی هستیم که تحت کنترل ما نیست، نمیتواند به موفقیت و پیش روی درست ما کمک کند.
پذیرش شکست خود و دیگران
هیچ کدام از ما چه به عنوان رئیس چه کارمند، کامل نیستیم. و خبر خوب این است که همه ما میتوانیم تغییراتی در خود ایجاد کنیم و بهتر شویم. توجه به اشتباهات و بازخورد نتایج و تکرار نکردن آنها، همچنین تلاش برای توسعه میتواند باعث رشد فرد یا گروه شود و نقاط قوت ایجاد کند و نقایص را برطرف کند. به عبارت دیگر، پذیرش شکست توسط رهبر باعث تغییر میشود. یکی از مدیرانی که با او کار می کردم، سال ها بازخوردی را در بررسی های سالانه دریافت کرده بود که نشان میداد او به حد کافی کار نمیکند. وقتی این بازخورد را با یک دیگر بررسی کردیم، او گفت: «باشه، متوجه شدم که دیگران درباره من اینطور فکر میکنند. من نمی خواهم اینطور باشد. برای تغییر چه کاری باید انجام دهم؟» زمانی که یک رهبر می تواند شکستها و نواقص خود را بپذیرد، میتواند بهتر رشد کند. در حقیقت از بند اسارت آزاد میشود و میتواند راههای جدیدی برای بهبود شرایط خود پیدا کند.
مقاله مرتبط پیشنهادی برای مطالعه: ایجاد و رهبریِ “تیم های هدف محور”
همچنین، ما باید دیگران را همانطور که هستند بپذیریم و به شخصیت واقعی آنها توجه کنیم، نه آن کسی که دوست داریم باشند. اگر فردی را در تیم خود دارید که پس از تلاشهای زیاد در آموزش، مربیگری و پیشرفت، هنوز انتظارات شما را برآورده نمی کند، باید تصمیم مهمی بگیرید. یا میتوانید بپذیرید که او دقیقا همان طور که هست برای کسب و کار شما ارزش دارد یا حتی میتوانید با او قطع همکاری کنید. من بیشترین احساس ناامیدی و تلاش بی فایده را وقتی دیدم که برخی مدیران با سرمایه گذاری مداوم زمان، پول و انرژی سعی داشتند کارمندان خود را ارتقا دهند و امیدوار بودند که آنها رشد خواهند کرد و تبدیل به فردی میشوند که برای کسب و کار مفید هستند. اما همیشه این اتفاق رخ نمیدهد و فقط پول، زمان و هزینه هدر میشود.
اگر شما هم شبیه من هستید و خیلی روی نتایج متمرکز میشوید، ممکن است احساس کنید که ویژگی «پذیرش» خوب نیست و بیش از حد منفعل است. پذیرش اغلب به عنوان مخالفت با تغییر تفسیر میشود، اما اینطور نیست. اگر بخواهیم این کلمه را دقیق توصیف کنیم، میتوان گفت پذیرش به معنای درک حقایق و صرف نکردن زمان، تلاش و انرژی بیش از حد در مبارزه با واقعیت است. واقعیت شما ممکن است این باشد که درآمد شما کمتر شده، رقیب با محصول جدیدش توانسته از شما پیشی بگیرد، یا اینکه اثرات منفی همه گیری همچنان به کسب و کار شما آسیب میزند. با هر مشکلی که با آن مواجه شدید، نمیتوانید بهترین مهارتهای خود را برای رویارویی با آن و بهبود شرایط به کار بگیرید تا زمانی که دعوای خود را با واقعیت متوقف کرده، شرایط موجود را پذیرفته و آماده تغییر و بهبود اوضاع شوید.
۰ دیدگاه