انسان ها با تغییر رابطه ی پیچیده ای دارند، تغییر عاملی ضروری و اجتناب ناپذیر برای رشد انسانها است. از سوی دیگر تغییر اگر از سوی عامل بیرونی و خارج از کنترل ما اعمال شود، احساسی ناخوشایند در ما ایجاد میکند.
فلج هویتی چیست؟
تیم پژوهشی ما در طی ده سال گذشته، مشغول مطالعه نحوه واکنش مردم به تغییرات شدید در زندگیشان بوده است. ما صدها مصاحبه با افرادی که هویت مطلوب خود را از دست داده بودند، انجام دادیم. افرادی مانند کارشناسانی که مجبور شده بودند به مشاغلی با موقعیت پایینتر (مانند کارگری) تن بدهند، یا افرادی که سعی میکردند هویت نامطلوب یا بدنامیِ پیشین خود را کنار بگذارند، مانند زندانیانی که قصد ورود به جامعه را داشتند.
نکته جالب توجه این بود که صرف نظر از اینکه این تغییرات هویتی، مثبت یا منفی بودند، بسیاری از این افراد احساس گیر افتادن در این شرایط را داشتند، پدیدهای که ما آن را فلج هویتی مینامیم. این احساس باعث میشود که افراد نسبت به موقعیتهای فعلیشان احساس عصبانیت، ناامیدی و درماندگی کنند.
روشهای مواجهه با فلج هویتی
در طی این پژوهش پنج استراتژی کلی را پیدا کردیم که به افراد کمک میکند تا با هویت جدید خود کنار بیایند (خواه از تغییر راضی باشند یا نه) و در مسیر رشد پیش بروند:
خودتان را از گذشته جدا کنید
حتی اگر به طور منطقی بدانیم که وضعیت ما تغییر کرده است، بازهم پذیرفتن آن برایمان سخت است. بسیاری از مصاحبه شوندگان از یک رویداد کلیدی برای ایجاد این «تغییر بزرگ» استفاده کرده اند؛ نقطه عطفی که به آنها قدرت می داد تا شرایط جدید را واقعا بپذیرند. به عنوان مثال، برخی از شرکتکنندگان که سعی داشتند گذشته شرمسارانه خود را پشت سر بگذارند، اتفاقی مانند تولدِ خود یا تولد یک کودک، به آنها در پذیرش هویت جدیدشان کمک کرده است. یکی از مصاحبه شوندگان به ما می گفت که پس از دو روز بستری شدن در بیمارستان، تصمیم گرفته است لحظه ای که از تخت بیمارستان بلند میشود، تولد دوبارهی او باشد، او توضیح داد که این تجربه به شکلی نمادین و معنادار، نشانگر پایان گذشته او بود.
در واقع خود آن اتفاقی که شما به عنوان نقطه عطف در نظر میگیرید، اهمیت چندانی ندارد. اما اغلب افراد نیاز به این اتفاق نمادین برای پایان فصلی از زندگیشان دارند، به عنوان مثال، هلن ایباگ، راهبه کاتولیکی که تبدیل به یک جامعه شناس شد، در کتابهای تأثیرگذار خود ” Out of the Cloister ” و ” Becoming an Ex ” به این مساله اشاره میکند که پس از تصمیم گیری برای ترک صومعه، لحظهای این تغییر برایش عینی شد که پوشیدن لباسهای سابقش را کنار گذاشت و لباسهای «زنانه» امروزی پوشید. آن لحظه بود که او هویت قدیمی خود را پشت سر گذاشت.
بنابراین، اگر شما هم در تلاش هستید که گذشته و حال خود را از هم جدا کنید، به دنبال آن لحظه باشید. لحظهای را تعریف کنید که میتوانید به آن ارزش و اهمیت بدهید تا هویت جدیدتان را با آن آغاز کنید. انتخاب یک لحظه خاص به عنوان یک جداکننده بین گذشته و حال، میتواند به شما کمک کند تا هویت پیشین خود را رها کنید.
منبع: unsplash
داستانی بسازید تا گذشته و حال را به هم گره بزند
البته قرار دادن یک نقطه عطف برای عبور از گذشته، به معنای پاک شدن گذشته نیست. گذشته شما بخشی از وجود شماست و هویت جدید تنها در صورتی شکل میگیرد که با هویت قبلی شما مرتبط شود. از این رو باید با ساختن داستانی قانعکننده، باورپذیر و آسان، حال خود را به گذشته پیوند دهید و این داستان را برای دیگران بازگو کنید.
به عنوان مثال، ما با یک مهاجر مصاحبه کردیم که مجبور شده بود شغل خود را به عنوان مهندس عمران رها کند و راننده تاکسی شود. وقتی او این داستان را برای خودش و دیگران تعریف میکرد، آن را به عنوان یک فداکاری پدرانه توصیف میکرد. او میگفت که برای رفاه فرزندانش این نقش جدید را پذیرفته و چقدر برای فرزندانش خوشحال است.
او ادامه داد که سطح زندگیاش را با درآمدش تنظیم میکند و از اوضاع راضی است. یک بانکدار سابق نیز رویکرد مشابهی برای بیان داستان خود داشت، او قاطعانه میگفت که مهاجرت «تصمیم بسیار خوبی بود، نه برای من، بلکه برای خانواده، پسران و دخترم. آنها بسیار خوشحال هستند، همه آنها ازدواج کردهاند و زندگی شادمانهای دارند. همه آنها فرزندانی دارند که به مدرسه میروند و خوشحال هستند.»
در نقطه مقابل، بسیاری از مصاحبهشوندگانی که گذشته شرمسارانهای داشتند، داستان را به گونهای دیگر روایت میکردند. آنها به روشهای مختلف توضیح میدادند که چگونه تاریکی آنها را به سمت روشنایی سوق داد، آنها داستان مسیرهای جدید و امیدوارکننده پیشرویشان را با هیجان بسیار توضیح میدهند.
نتایج مطالعات ما نشان داد، افرادی که داستانهایی پیرامون ارتباط گذشته و حال خود تعریف میکردند، در پشت سر گذاشتن هویت پیشین و هماهنگ شدن با واقعیت جدید بسیار موفقتر از کسانی بودند که چنین داستانی را نداشتند.
احساسات چالش برانگیز را بشناسید و با آنها کنار بیایید
گاهی اوقات گسست شخصیتی میان گذشته و حال نیست که باعث فلج هویتی میشود، بلکه شدت احساسات مرتبط با گذشته است که شما را درگیر کرده است. ممکن است از عملکرد یا تصمیمتان در گذشته شرمنده باشید، از شرایطی که منجر به موقعیت فعلی شما شده، عصبانی باشید، یا احساس ناامیدی، ترس یا هر احساس منفی چالش برانگیز دیگری داشته باشید. گیر کردن در این احساسات مانع انتقال شما به آینده پیشرو میشود، حتی اگر از لحاظ منطقی برای آن آماده باشید.
گیر افتادن در احساسات منفی قدرتمند مانند شرم یا خشم میتواند آغاز فلج هویتی باشد. هویت ما بر اساس احساس ما در مورد خودمان شکل میگیرد. بنابراین برای انتقال از هویت پیشین به هویتی جدید، باید احساسات خود را بپذیریم و با آنها کنار بیاییم. یکی از مصاحبه شوندگان در این باره میگوید:
« این چرخه، زمانی شکسته میشود که خودمان و گذشتهمان را بپذیریم. امکان عبور کردن از گذشته بدون بخشیدن خودمان وجود ندارد. بسیاری از مردم این نکته را نمیدانند. به همین دلیل برای مدتی طولانی با احساس گناه و شرم زندگی میکنند.»
در جریان مصاحبههایمان با افراد گوناگون متوجه شدیم، افرادی که احساسات بازدارندهشان را تشخیص داده بودند و روی آنها کار کرده بودند، به خوبی توانستهاند هویت جدید خود را بپذیرند. روشهای زیادی برای تغییر احساسات منفی وجود دارد. یکی از مؤثرترین روشها فعال کردن عمدی یک احساس مخالف و مثبت است. به عنوان مثال، یکی از کارگران که به دلیل آسیب دیدگی مجبور به تغییر شغل شده بود، توضیح داد که چگونه توانسته است با تمرکز بر افتخار کردن به اینکه چگونه کسب و کار جدید خود را تأسیس کرده و اداره میکند، بر احساس شرم خود غلبه کند. برای عبور از احساسات منفی، بایستی آنها را به درستی بشناسید. سپس بر روی احساسات مفیدتر تمرکز کنید.
هویتی چند بعدی و غیر کاری برای خود تعریف کنید
اغلب افراد هویت خود را با شغلشان تعریف میکنند. تحقیقات نشان داده است که داشتن هویتهای متعدد به طور همزمان امکانپذیر است. به این ترتیب، اگر از هویت فعلی خود در محل کار ناراحت هستید، بر جنبههای دیگر هویتی تمرکز کنید. این روش یک استراتژی موثر برای برای عبور از یک شرایط دشوار است.
برای مثال، زنی که کار جنسی را رها کرده بود، توضیح داد که برایش مهم است که «حالا نقش مادریاش را ایفا کند و با بچههایش وقت بگذراند».
برخی از مهاجران متخصصی که با آنها مصاحبه کردیم و با تغییرات شغلی رو به پایین دست و پنجه نرم میکردند، توضیح دادند که پس از تکیه بر نقش والدگری احساس بهتری داشتند. آنها به جای تمرکز بر نارضایتی خود از شغل فعلی یا افسوس ناشی از دست کشیدن مشاغل گذشته خود، به نقش هویتی دیگری که در آن عملکرد مطلوبی دارند، روی میآورند.
یک زندانی سابق توضیح داد که چگونه نقش «عموی خوب» بودن و بازی کردن فوتبال با برادرزادهاش به او کمک کرد تا از تصور منفی او از خودش عبور کند و نسخه بهتری از خود را متصور شود.
همچنین تمرکز بر نقش خود در جامعه، مانند فعالیتهای داوطلبانه یا اجتماعی نیز میتواند راهگشا باشد، به یاد داشته باشید که شما طیفی از هویتهای گوناگون هستید، بر نقشهای مثبت تمرکز کنید تا همواره در مسیری رو به جلو حرکت کنید.
شما طیفی از هویتهای گوناگون هستید. منبع: unsplash
خیال پردازی، استراتژی مقابله با فلج هویتی
تحقیقات ما نشان داده است که قدرت فوقالعادهای در تخیل وجود دارد. ما در مصاحبههایمان، با افرادی که هویت جدید خود را به راحتی پذیرفته بودند، دریافتیم آنها کسانی هستند که باور دارند شرایط کنونی پلهای برای مسیر آینده (تخیلی) آنها است.
نکته جالب توجه این است که حتی اگر دنیایی که آنها تصور میکنند واقعا خیالی باشد، باز برای آنها موثر است. شرکتکنندگانی که این رویکرد را در پیش گرفتند، بهجای بیان جزئیات برنامهها یا تاکتیکهای خاص برای تحقق این رویاها، در مورد آن آینده رویایی، خیالپردازی میکردند و باور داشتند که قطعا اتفاق میافتد.
به عنوان مثال، یکی از مصاحبه شوندگان که مجبور شده بود از شغل خود به عنوان مهندس شبکه دست بکشد و راننده تاکسی شود، در این باره توضیح میدهد: «در آینده قصد دارم به عنوان مهندس کامپیوتر مشغول به کار شوم، الان نه، شاید 10 یا 20 سال دیگر به دنبال این کار میروم.»
او سه سال است که راننده تاکسی است و هیچ برنامه ملموسی برای کار در رشته کامپیوتر ندارد. با این وجود، حتی احتمال مبهم آیندهای روشنتر، شرایط کنونی را برای او دلپذیرتر میکند. به طور مشابه، بسیاری از افراد از دیدن ویترین مغازهها یا گشت و گذار آنلاین درباره مکانهای توریستی لذت میبرند، بدون اینکه در واقعیت آنها را تجربه کنند. شاید به نظرتان عجیب یا غیر منطقی بیاید، اما تحقیقات ما نشان میدهد که خیالپردازی ابزار مؤثری برای مقابله با موقعیتهای چالشبرانگیز در زندگی است.
اشتباه نکنید! منظور ما این نیست که تنها خیالپردازی کنید و قدمی برای بهبود شرایط برندارید. منظور ما این است که تعادلی بین تلاش برای حرکت رو به جلو و تصور آیندهای روشن برقرار کنید. این خیالپردازی انگیزه کافی برای حرکت در مسیر رشد را به شما میدهد.
فرقی نمیکند چه تغییری در پیش روی شما است: پذیرفتن یک نقش جدید، تغییر شغل یا مهاجرت. گذر از هویت پیشین و قدم گذاشتن در مسیری جدید، کار سادهای نیست. اما فلج هویتی ممکن است چشم انداز شغلی و سلامت روانی شما را تهدید کند. برای عبور از این شرایط و حرکت در مسیر زندگی، باید هویت فعلی، گذشته و هر چیزی را که در این بین وجود دارد، را بشناسید و بپذیرید.
۰ دیدگاه