اثرات تغییر شغل در میانسالی
(Alison Webster) نمونهای از کسانی است که در میانسالی تغییر شغل داده اند. وقتی داشت دانشگاهی که در آن پزشکی میخواند را به گروهی از دانشآموزهای علاقه مند نشان می داد، یک دانشآموز کلاس دوازدهمی از او پرسید: «شما خیلی پیر هستید، اصلاً چرا این کار را انجام میدهید؟»
وبستر حالا یک پزشک اورژانس است و با به خاطر آوردن آن خاطره میخندد. «من جواب دادم؛ وقتی خانه رفتی از مادرت سوال کن که آیا زندگیاش را دوست دارد؟ شرط میبندم یک کاری بوده که مادرت همیشه قصد داشته انجامش دهد اما به خاطر تو فرصتش را پیدا نکرده. از او بپرس رویاهایش چه بودهاند و آیا به آنها رسیده است؟»
رویای دوران کودکی وبستر این بود که پزشک شود، اما او در سطح A خوب عمل نکرده بود «به همین دلیل هم آن را کنار گذاشتم. اما این رویا همیشه با من بود.» او یک شرکت پخش موسیقی را اداره میکرد اما زمانی که به دهه 40 خود نزدیک شد کسب و کارش با مشکل مواجه شد و او به این فکر افتاد که میخواهد با بقیه زندگیاش چه کار کند. آیا تغییر شغل در میانسالی و شغل پزشکی برای او واقعاً دور از دسترس بود؟
ارزیابی دوباره زندگی
او این موضوع را بررسی کرد و متوجه شد با توجه به اینکه در رشته حسابداری خوب عمل کرده است و با توجه به سیستم آموزشی کشورش، می تواند برای شرکت در دانشکده پزشکی درخواست بفرستد. او در سن 41 سالگی تحصیل در رشته پزشکی را شروع کرد «فکر میکردم احتمالاً حداقل برای 20 سال دیگر باید کار کنم پس شاید بهتر باشد به جای اینکه به خودم سخت بگیرم یا از کارم لذت نبرم کاری را انجام دهم که برایم منطقیتر باشد.»
کار کردن در دوره همهگیری «خیلی سخت و احساسی بود» اما او در طی این چالش پیشرفت کرده است. او میگوید به خاطر اینکه حرفه قبلی خود را رها کرده است، احساس «شجاع بودن» نمیکند (و میگوید خوش شانس بوده که درآمد همسرش برای تامین هزینه هفت سال تحصیل او کافی بوده است) «من فقط باید این کار را انجام میدادم.»
این همهگیری باعث شد بسیاری از ما زندگی خود را دوباره ارزیابی کنیم. یک نظرسنجی در اوایل سال جاری نشان داد که از هر 5 فرد شاغل 3 نفر برنامه دارند تغییراتی در زمینه شایستگیها یا مهارتهای جدید در کار خود ایجاد کنند و یا به طور کلی شغل خود را تغییر دهند. و بسیاری از افراد به فکر تغییر شغل در میانسالی میافتند.
همهگیری باعث شد بسیاری از ما زندگی خود را دوباره ارزیابی کنیم
تغییر شغل در میانسالی: محرک تغییر شغل
هلن تاپر (Helen Tupper) مدیرعامل شرکت توسعه شغلی Amazing If میگوید در گذشته محرک رایج ترک کار، تغییر زندگی یا اخراج شدن بود. حالا «به دلیل کووید 19 مردم بیشتر از گذشته در حال بررسی شغل خود هستند. به نظر من این باعث شد مردم با خودشان فکر کنند آیا این کاری است که واقعاً میخواهم انجام دهم؟ و اگر پاسخ منفی باشد چه کار دیگری میتوانم انجام دهم؟»
فیونا باکلند (Fiona Buckland) مربی زندگی میگوید شاید مسیر مشخص نباشد اما میتوانید آن را شناسایی کنید. «باید به خودتان کمی زمان و فضا بدهید. نمیتوانید در حین جواب دادن به ایمیلهایتان این مسائل را حل کنید.» برای این کار لازم نیست یک ماه یا حتی یک هفته مرخصی بگیرید، میتوانید هر هفته یک ساعت را به تفکر در مورد خودتان اختصاص دهید و اگر لازم باشد آن را به بخشهای کوتاهتر تقسیم کنید. باکلند یک فهرست سوال روی وبسایت خود دارد که میتواند به شما کمک کند اهداف و ارزشهای خود را شناسایی کنید و برای تغییر شغل در میانسالی هم مفید است، البته چیزهای آنلاین بیشتری هم در این سایت وجود دارد.
او میگوید: «سوالاتی مانند بیشتر به چه چیزی افتخار میکنید؟ مهمترین خدمتی که ارائه دادهاید چه بوده است؟ چه زمانی احساس میکنید بیشتر به خودتان نزدیک هستید؟ مردم معمولاً به این فکر میکنند که من به چه چیزی علاقه دارم؟ اما فکر کردن در مورد ارزشهایتان اهمیت بیشتری دارد چون آنها رمز درونی شما هستند. زمانی که بر اساس ارزشهای خود زندگی میکنید بیشتر احساس همراستا بودن با اهداف خود را دارید و زمانی که این کار را انجام نمیدهید احساس ناامیدی یا نارضایتی میکنید. پس فکر کردن در مورد زمانی که واقعاً احساس زنده بودن داشتهاید کار درستی است.»
یک تغییر ایجاد کنید
باکلند از مشتریهای خود درخواست کرد یک تمرین تصویرسازی انجام دهند. آنها باید تصور کنند پیر هستند و دیگر آخر عمرشان است و در یک مهمانی هستند که برای تجلیل از دستاوردها و تفاوتهایی که ایجاد کردهاند برگزار شده است.
«زمانی که وارد این مهمانی میشوید مردم برای تشکر از شما میآیند، آنها به چه دلیلی از شما تشکر میکنند؟ این باعث میشود مردم در مورد چیزهایی که برایشان معنادار است فکر کنند. چه چیزی میتواند زندگی معناداری که ممکن است همیشه هم شاد نباشد را ایجاد کند؟ ممکن است شما از این طریق تفاوت ایجاد کنید و همیشه لازم نیست تفاوتی در سطح جهانی باشد و ممکن است چیزی شبیه به «من میخواهم همیشه کنار فرزندانم باشم» یا «میخواهم محلهام به مکانی زیباتر برای زندگی تبدیل شود، باشد.»
برای ایجاد تغییری مانند تغییر شغل در میانسالی به شجاعت نیاز دارید (و طبق گفته باکلند به کمی دلسوزی هم نیاز دارید چون ممکن است تغییر کردن سخت باشد) اما به جای یک جهش غولآسا میتوانید این کار را با برداشتن گامهای کوچکتر و منظمتر انجام دهید. «این چیزی است که تغییر را میسازد نه اینکه به صورت ناگهانی بگویید خب من خانهام را میفروشم و فرار میکنم.»
تشخیص زمان مناسب برای تغییر
چطور میفهمید زمان تغییر رسیده است؟ باکلند میگوید «شما این را احساس خواهید کرد. به نوعی به شما ندا میرسد. در ابتدا این ممکن است به عنوان نارضایتی ظاهر شود یا شاید هم به شکل احساس هیجان در مورد یک موضوع خاص، پس فقط باید گوش به زنگ آن باشد. هر چه زمان بیشتری را بدون مزاحمت گوشیهای همراه یا چیزهایی از این قبیل با خودتان بگذرانید احتمال شنیدن این ندا بیشتر میشود. در این حالت به جای استفاده از آن بخش مغز خود که فقط به همه چیز واکنش نشان میدهد قسمتهای متفاوت مغز خود را درگیر میکنید چون این کار نیازمند افکار عمیقتر و سوالاتی مانند این است که 10 سال آینده میخواهم کجا باشم؟»
فراخوانی که برای موضوع این مقاله یعنی ایجاد تغییری مانند تغییر شغل در میانسالی برای خوانندگان مجله گاردین ارسال شد باعث شد طیف وسیعی از تغییراتی که افراد میانسال برای بهتر کردن زندگی خود انجام دادهاند مشخص شود، تغییراتی مانند کم کردن وزن، ایجاد روابط عاشقانه جدید یا اعلام کردن این موضوع که همجنسگرا هستند. شروع فصل دوم زندگی هم میتواند ترسناک باشد و هم هیجانانگیز پس در میان افرادی که چنین کاری را انجام دادهاند از چه کسی باید درس بگیریم؟
شروع فصل دوم زندگی هم میتواند ترسناک باشد و هم هیجانانگیز.
نمونههایی برای الگوبرداری
الیزابت هپورث (Elizabeth Hepworth) در دهه بیست سالگی عمر خود به خاطر یک تصادف جدی نتوانست تحصیلات خود را تکمیل کند. او چند سال بعد زندگی خود را صرف جراحیهای ترمیمی صورت و جراحیهای لازم برای حفظ بینایی خود کرد (او بینایی یک چشمش را از دست داده است). او ازدواج کرد، سه بچه به دنیا آورد و تبدیل به یک همسر استپفورد (Stepford) شد.
او میگوید: «من در خانه بودم و از شغل همسرم حمایت میکردم، مراقب خانواده بودم، روزی دو بار خانه را جارو میکشیدم.» زمانی که او این وضعیت را رها کرد در دهه 30 خود بود «من پایین راه پله نشسته بودم و بچهها اطرافم سروصدا میکردند (به خاطر این حرفم معذرت میخواهم) و با خودم فکر کردم حالا میخواهم چه غلطی بکنم؟»
او برای اینکه برای اولین بار در زندگی خود از خودش حمایت کند به فکر تغییر شغل در میانسالی افتاد و در دفتر وکلا مشغول به کار شد و از آنجایی که کمی اطلاعات حقوقی داشت (مدرک تحصیلی که رها کرده بود در زمینه انگلیسی، فرانسوی و حقوق بود) یک دستیار وکیل شد. به او چند پرونده ساده و پروندههای طلاق را داده بودند که روی آنها کار کند. هپورث میگوید: «من طوری به این کار چسبیده بودم که یک اردک به آب میچسبد.»
سن یک مانع نیست
سپس او برای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه برگشت. او از کودکی آرزو داشت وکیل دادگستری شود اما این یک موقعیت خوداشتغالی ناپایدار بود، بنابراین در 40 سالگی خود یک “مشاور حقوقی” شد. در سال 2003 او دوباره به فکر تغییر شغل در میانسالی افتاد و شانس این را پیدا کرد که به عنوان یک “وکیل دادگستری” آموزش ببیند. او میگوید: «بدون تردید از این فرصت استفاده کردم.» تا آن موقع بچههای الیزابت بزرگ شده بودند و او «کمی آزادتر» شده بود. «فکر میکردم زمان جبران رسیده است و زندگی دوباره فرصتی که داشتم را به من پس داده است. هنوز هم زمانی که به این احساس فکر میکنم لرزشی در ستون فقراتم احساس میکنم. این به خاطر احساس قدردانی از این است که سرنوشت چیزی را که از من گرفته بود در سن 55 سالگی به من پس داد.»
هپورث هنوز در سن 72 سالگی مشغول به کار است. او میگوید: «تنها چیزی که میخواهم به مردم بگویم این است که سن خود را به عنوان مانعی برای انجام دادن کاری که همیشه آرزویش را داشتید در نظر نگیرید.» ایجاد یک تغییر «گواهی برای زنده بودن و طراوتبخش است. شما به شکل فوقالعادهای احساس میکنید تبدیل به یک آدم جدید شدهاید، این احساس با حس موفقیتهای فردی همراه است و من دوست دارم به همه توصیه کنم این کار را انجام دهند. به نظر من افراد مسن چیزهای زیادی برای ارائه کردن دارند چون ممکن است ما توان جسمی زیادی نداشته باشیم اما از لحاظ تجربههای زندگی چیزهای زیادی برای ارائه دادن داریم که میتوانیم از آن برای کمک به دیگران استفاده کنیم.»
شیوع کرونا نیروی محرکه تغییر شغل
شرایط همهگیری کرونا نیروی محرکهای بود که رابرت کمپبل (Robert Campbell) را واداشت به فکر تغییر شغل در میانسالی بیفتد، او شغل خود را به عنوان مدیر مدرسه رها کرد و به سراغ ترانه سرایی رفت، البته حمله قلبی که در سال 2019 و در سن 53 سالگی به او دست داده بود هم در این تصمیم بیاثر نبود.
«فکر میکنم دلیل اصلی سکته من شغل پرفشاری بود که تمام آن سالها خود را وقف آن کرده بودم، چون وضعیت جسمی من کاملا مناسب بود و هفته قبل از آن دو ساعت در مسابقه دو افتاده (fell run) شرکت کرده بودم.»
او بعد از پنج هفته سر کار برگشت اما آن موقع ویروس کرونا در کشور شیوع پیدا کرد. ناگهان او میتوانست در خانه کار کند و زمان بیشتری در اختیار داشت پس گیتار خود را برداشت و بین جلسههایی که در Zoom برگزار میشد شروع به آهنگ نواختن کرد.
او میگوید: «تنها پشیمانی من در زندگی این است که در دانشگاه موسیقی نخواندم.» او تصمیم گرفت که بعد از 30 سال دیگر در ماه سپتامبر سر کلاس نرود و امسال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته موسیقی را شروع کند. او میگوید تکیه کردن بر شریک زندگیاش (همسر او هم مدیر مدرسه است) و اینکه هر سه فرزندش بزرگ شدهاند و کوچکترین آنها به تازگی فارغالتحصیل شده است برای گرفتن این تصمیم به او کمک کرده است. بسیاری از افرادی که در میانسالی زندگی خود را تغییر داده بودند ثبات مالی داشتند و مسئولیتهای مراقبتی کمتری بر عهده آنها بود.
بسیاری از افرادی که در میانسالی زندگی خود را تغییر داده بودند ثبات مالی داشتند.
این ذهنیت ماست که ما را عقب نگه میدارد
شیوع ویروس کرونا باعث شد او چیزهایی که برایش اهمیت دارند را دوباره در نظر بگیرد و به فکر تغییر شغل در میانسالی بیفتد. با انجام چند کار پارهوقت «به اندازه یکدهم درآمد قبلی خودم درآمد دارم اما اگر آماده سازش کردن باشید پس احتمالاً میتوانید این کارها را انجام دهید. گاهی اوقات ذهنیتی که داریم ما را عقب نگه میدارد نه مشکلات عملی. چیزهایی مانند ترس، فکر کردن در مورد اینکه دوستانمان در این مورد چه میگویند؟ خانواده ما چه میگویند؟» او توصیه میکند که شجاع باشید «فکر نمیکنم زندگی اینطور باشد که به مدرسه بروید، 40 سال کار کنید و سپس منتظر مرگ بمانید. خوشبختانه من از آن سن گذشتهام.»
تغییر شغل در میانسالی به خاطر حفظ سلامتی
محرک ملانی دی کاسترو پو (Melanie de Castro Pugh) تمایل به کنترل سلامتیاش بود. او هم مانند آلیسون وبستر قصد داشت پزشک شود «اما من به دانشکده پزشکی نرفته بودم پس در عوض زیست شناسی خواندم.» زمانی که او در اواسط کار بر روی مدرک دکتری خود بود متوجه شد به دیابت نوع 1 مبتلا شده است. او میگوید: «این اتفاق در سال 1998 افتاد و در آن زمان روشهای مدیریتی اصلاً به اندازه الان خوب نبودند.» او برخلاف خواسته قلبی خودش مجبور شد مدرک دکتری خود را در نیمه راه رها کند و مشغول فروشندگی شد، ازدواج کرد، یک پسر به دنیا آورد و تبدیل به یک مادر خانه نشین شد.
ممنوعیت عمومی که در مورد رانندگی با وسایل نقلیه سنگین برای افراد مبتلا به دیابتی که از انسولین استفاده میکردند وجود داشت در سال 2012 برداشته شد، هرچند در حال حاضر سرویسهای آمبولانس شخصی سیاستها و فرآیندهای ارزیابی خاص خود را برای انتخاب راننده آمبولانس دارند.
بنابراین زمانی که پسر دی کاسترو پو بزرگتر شد او تصمیم به تغییر شغل در میانسالی گرفت و به عنوان یک بهیار آموزش دید. وضعیت سلامتی او اجازه نمیداد از زندگی خود به صورت کامل استفاده کند اما او با شروع یک رژیم غذایی با کربوهیدرات بسیار کم و کاشت پمپ انسولین موفق شد بیماری خود را مدیریت کند.
از رویاهایتان دست نکشید
او برای تحصیل در رشته علوم پیراپزشکی برای دانشگاه سوانزی درخواست فرستاد و تحصیل خود را از سپتامبر سال 2019 شروع کرد. او میگوید: «روز اولی که به آنجا رسیدم به خاطر برگشتن به آن محیط خیلی هیجانزده بودم. رفتن به کتابخانه و حضور در سخنرانیها فوقالعاده بود.»
همهگیری کرونا تجربه دانشگاهی او را متوقف کرد (هرچند او هنوز به کار خود ادامه میدهد) ولی او همچنان این کار را دوست دارد. ماه دیگر او اولین کار خود را شروع میکند. او میگوید: «بالاخره در سن 47 سالگی قرار است کاری را انجام دهم که از وقتی یک دختربچه بودم آن را دوست داشتم. هرگز نباید فقط به این خاطر که زندگی مانع شما میشود از رویاهایتان دست بکشید.»
ملانی دی کاسترو پو: «هرگز از رویاهای خود دست نکشید»
قبل از تغییر شغل خوب تحقیق کنید
تاپر به عنوان مشاور توسعه شغلی (کاری که بعد از اولین شغل خود در مایکروسافت شروع کرد) به مردم توصیه میکند که «ابتدا بررسی کنید و یک پل بسازید. منظور از تحقیق کردن این است که «قرار نیست نقشهایی را فرض کنید که در واقعیت وجود ندارند. با بررسی کردن میخواهید مطمئن شوید که آن کار برای تواناییها و ارزشهای شما مناسب است.» او میگوید بعد از آن «یک پل بسازید پس دیگر کار شما مانند یک جهش بزرگ درون یک دنیای ناشناخته به نظر نمیرسد. آیا کسی میتواند شما را در مورد این نقش راهنمایی کند؟ آیا پروژههایی مرتبط با کار مورد نظر شما وجود دارد که با انجام دادن آن کمی در معرض فضای آن کار قرار بگیرید؟»
تغییر شغل در میانسالی با بررسی کامل
زمانی که مورین برتل (Maureen Brettell) به فکر تغییر شغل در میانسالی افتاد و اولین شغل خود را به عنوان برنامهریز شهر رها کرد این کارها را انجام داد. «متوجه شدم در واقع وسط دو نفر ایستادهام که سر دو اینچ در جایی که باید یک نرده متصل میشد بحث میکردند. احساس میکردم با این کاری که انجام میدهم به اندازهای که میخواهم به مردم کمک نمیکنم.» او همیشه میخواست معلم شود پس زمانی را به تحقیق در این مورد اختصاص داد، در کلابهای جوانان کار کرد و قبل از اینکه در دنیای ناشناخته بپرد و به سراغ آموزش مجدد برود به مدارس نزدیک شد تا بپرسد امکان کار کردن به صورت داوطلبانه وجود دارد یا خیر.
حالا او مدیر مدرسهای است که مخصوص جوانانی با نیازهای اجتماعی، احساسی و بهداشت روانی هستند و او عاشق این کار است. «به این میگویند رضایت شغلی، در واقع احساس میکنم تلاشهای من تغییری در مردم ایجاد میکنند. به ویژه در مدرسه او «افراد جوان چیزهای زیادی را در زندگی خود از دست دادهاند، با تروماهای زیادی روبرو هستند و وضع نامساعدی دارند، روی شانههای کوچک آنها بار مسئولیت زیادی انباشته شده است. من میتوانم هر روز به گذشته نگاه کنم و فکر کنم که با ایجاد محیطی که آنها بتوانند در آن این موضوعات را فراموش کنند کاری میکنم آنها چند ساعت احساس امنیت، شادی و خواسته شدن کنند و مورد محبت قرار بگیرند.»
سریع عمل نکنید
برتل فکر میکند باید به اهمیت این موضوع دقت داشته باشیم که برای ایجاد تغییری مانند تغییر شغل در میانسالی «نمیتوانیم ناگهانی و بدون برنامه عمل کنیم. با دقت فکر کنید و مزایا و معایب کار خود را بسنجید. تحقیق کنید، با افراد مختلف صحبت کنید. بعضیها تجربههای مثبتی دارند ولی باید افرادی را پیدا کنید که از کار خود لذت نمیبرند چون این افراد میتواند دید متعادلتری به شما ارائه دهند.»
مارگو (Margot) هم با کار کردن به عنوان حسابرس در یک دفتر انتشارات معنای بیشتری در تدریس کردن پیدا کرد. به عنوان بخشی از برنامه مسئولیت اجتماعی شرکت، او داوطلب شد مربی کتابخوانی کودکان در مناطق محروم مرکز لندن شود و خیلی زود این کار به نقطه اوج هفته او تبدیل شد.
او در دهه 30 سالگی خود در دوره تربیت معلم شرکت کرد. «من واقعاً از منطقه امن خودم خارج شده بودم اما این کار ارزشش را داشت. علیرغم فشارهای فراوانی که با کار کردن به عنوان معلم دبستان تجربه میکنید یک چیز نشاط آور در این کار وجود دارد که وقتی یک بچه به خاطر شما میتواند بعضی از مسائل ریاضی را درک کند یا وقتی که مراسمی برگزار میکنید که کودکان میتوانند در آن بخندند و برقصند و همه آنها لبخند به لب داشته باشند با آن مواجه میشوید. این چیزی است که در گذشته به هیچ وجه نمیتوانستم به دست بیاورم.
مارگو: «کار کردن با بچه ها نشاط آور است.»
با خودتان صادق باشید
مارگو با تغییر شغل در میانسالی یاد گرفت که «مهم این است که با خودتان صادق باشید و گاهی اوقات این کار سختی است و خیلی سادهتر است که فقط تحمل کنید. زمانی که با آن تردیدهای کوچک و آزاردهنده روبرو میشوید برای بررسی آن وقت بگذارید و ببینید آیا گسترش پیدا میکند یا نه. این کار همیشه ساده نیست و همیشه هم نتیجه چیزی نمیشود که تصورش را میکردید اما به نظر من در نهایت باعث میشود به جلو حرکت کنید.»
او فکر میکند زمانی که تصمیم گرفت به اسکاتلند برود اعتماد به نفس بیشتری برای تصمیمگیری پیدا کرد. ابتدا او در یک مدرسه در ادینبورگ کار میکرد و سپس از کار تدریس خود فاصله گرفت و به یک مزرعه در منطقه اسکاتلند کوهستانی نقل مکان کرد. در حال حاضر در آن مزرعه او و شریک زندگیاش گاو گوسفند دارند و او به عنوان معلم ذخیره کار میکند. «فکر میکنم وقتی برخلاف حرفی که بقیه در مورد تصمیم من میزدند یک معلم دبستان شدم (آنها میگفتند دیوانه شدهای، حقوقت خیلی کم میشود) و وقتی این کار جواب داد احتمالاً اعتماد به نفس این را پیدا کردم که تغییر دیگری ایجاد کنم.» او با گرفتن یک سگ به رویای جدید خود تحقق بخشید.
تغییر شغل بدون برنامهریزی قبلی
افرادی هم هستند که بدون برنامه قبلی فکر تغییر شغل در میانسالی را عملی میکنند. به نظر میرسد بعضی از مردم تقریباً بدون هیچ برنامهریزی بزرگی شادی را پیدا میکنند. جک راولینسون (Jack Rawlinson) در کودکی یک قطار اسباببازی داشت اما خیلی به آن علاقه نداشت. او میگوید: «هیچوقت تصورش را نمیکردم که راننده قطار شوم.»
او برای سه دهه در زمینه فناوری اطلاعات کار کرده بود. «در دهه 20 سالگی روی دور میافتید و کمی درآمد کسب میکنید. قبل از اینکه متوجه شوید وارد دهه 30 سالگی خود شدهاید، اگر بخواهیم منطقی به وضعیت نگاه کنیم آدم موفقی هستید اما اینطور به نظر میرسد که در تله افتادهاید.»
زمانی که او متوجه شد دیگر نمیتواند این کار را ادامه دهد داشت وارد دهه 50 سالگی خود میشد. «این من را تحت فشار قرار میداد. چون هیچوقت نمیتوانید کار خود را در اداره رها کنید و همیشه به فکر جلسه پیشرفت بعدی هستید. فکر میکردم اگر این کار را رها نکنم احتمالاً با مشکلات جدی سلامتی مواجه خواهم شد.»
جک راولینسون: «هیچوقت فکر نمیکردم راننده قطار بشوم.» عکاس: کریستین سنیبالدی/گاردین
جمعبندی
او در سال 2010 به این فکر میکرد که راننده تحویل سفارش شود ولی وقتی آگهی مربوط به آموزش راننده قطار را دید هر چه بیشتر آن را مطالعه میکرد بیشتر متوجه میشد که این کار برای او مناسب است. «یکی از چیزهایی که در مورد کار اداری من را دیوانه میکرد کار کردن دوشنبه تا جمعه و ساعت 9 صبح تا 5 بعد از ظهر بود. به عنوان یک راننده قطار میتوانید در شیفتهای مختلف کار کنید.»
او میگوید تغییر شغل در میانسالی برای همه مناسب نیست اما برای او مناسب است «من دیگر روی چرخ همستر نایستادهام.» راولینسون میگوید این تنها شغلی است که تا به حال داشته «که صادقانه میتوانم بگویم از آن لذت میبرم. مشخص شد این کار خیلی بهتر از چیزی است که پیشبینی میکردم.» او در انتهای یکی از شیفتهای کاری خود پشت تلفن میخندد و میگوید: «واقعاً شانس محض بود.»
۰ دیدگاه