بیوگرافی ویرجینیا وولف، نویسنده انگلیسی
آدلاین ویرجینیا وولف (Adeline Virginia Woolf) بانوی رماننویس، مقالهنویس، ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی بود که آثار برجستهای چون خانم دالووی (۱۹۲۵)، به سوی فانوس دریایی (۱۹۲۷) و اتاقی از آن خود (۱۹۲۹) را به رشته تحریر درآوردهاست. ویرجینیا وولف عمیقا بر اکثریت نویسندگانی که پس از او به رمان پرداختند، تاثیر گذاشته است. او به عنوان مقاله نویس و منتقد، درباره ی سرنوشت زنانِ هنرمند و آنهایی که از تنگناها و محدودیتِ زمان خود رنج برده اند، مقالات و انتقادات تاثیر گذاری نوشته است.
سبک نویسندگی ویرجینیا وولف
ویرجینیا وولف نویسنده رمانهای تجربی است که سعی در تشریح واقعیتهای درونی انسان دارد. نظرات فمینیستی وی که از روح حساس و انتقادی او سرچشمه گرفته، در دهه ششم قرن بیستم تحولی در نظریات جنبش زنان پدید آورد. ویرجینیا وولف در نگارش از سبک سیال ذهن بهره گرفته است.
کتاب “اتاقی از آن خود” وولف در کلاسهای آیین نگارش پایههای مختلف تحصیلی دانشگاهی تدریس میشود. علاوه بر اهمیت شیوه نگارشی آن، این کتاب ویژگیهای نثر مدرنیستی را در مقالهنویسی وارد کرده و سبک جدیدی ایجاد کرده است. گذشته از این، اتاقی از آن خود را شکل دهنده جریان نظری فمینیستی و به طور خاص نقد ادبی فمینیستی میدانند.
تقریباً 60 سال از اولین اجرای ” Who’s Afraid of Virginia Woolf? ” (چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟) می گذرد.
امروز می خواهیم برداشت متفاوتی از ویرجینیا وولف داشته باشیم:
مجموعهای کوتاه و گذرا از لحظاتی که به ما یادآوری میکند واقعا چرا باید آدمها از ویرجینیا وولف میترسیدند. یادداشتهای او گنجینهای از توهینهای حماسی، وحشتناک و طبقاتی هستند. میگویند نویسندگان، بدترین دشمنان را برای خود می سازند.
امروز میتوانیم تمام توهینهای پَستی که وولف در دفتر خاطراتش به دیگران کرده است را بدون هیچ احساس گناهی بخوانیم، خوشبختانه تمامی آن افراد مرده اند و واکنشی به صحبتهای او نشان نمیدهند.
یادداشتهای توهین آمیز ویرجینیا وولف
از ” A Room of One’s Own”
«تصور تنهایی مارگارت کاوندیش، چه فکرهایی را به ذهن متبادر می کند! انگاری خیارهای غول پیکری بر روی گلهای رز و میخک باغ پخش شده و آنها را خفه کرده و از بین برده است.»
از یک یادداشت روزانه، 23 ژانویه 1935
من در حال خواندن ” Point Counter Point ” (نوشته آلدوس هاکسلی) هستم. رمان خوبی نیست. نوشته ای خام، نپخته و معترضانه است.»
از یک یادداشت روزانه، 16 فوریه 1921
«تی اس الیوت مانند مجسمه ای مرمرین و رنگ پریده است. هفته گذشته مانند سرایداری که پوستش از سرما ترک خورده بود روی چهارپایه بلندی نشسته بود تا گرم شود.»
نظر ویرجینیا وولف درباره فروید
از یادداشت های روزانه ویرجینیا وولف، 29 ژانویه 1939
درباره کتاب اولیس
از یک یادداشت روزانه، 16 اوت 1922
«تاکنون 200 صفحه (از کتاب اولیس) را خوانده ام، هنوز به یک سوم کتاب هم نرسیده ام. 2 تا 3 فصلِ اول کتاب، تا پایان صحنه گورستان سرگرم کننده، مهیج و افسون آمیز است و به آن علاقه مند شده بودم. اما پس از آن برایم گیج کننده، حوصله سر بر و اعصاب خردکن بود.
مانند دیدن دانشجویی که مشغول خاراندن جوشهایش است. تام، تام بزرگ فکر میکند که این کتاب با جنگ و صلح برابری میکند! به نظر من این کتاب را یک بیسواد نوشته است. نویسنده کتاب، یک مرد کارگر خودآموخته است. همه ما میدانیم که آنها چقدر تحت فشار و استرس هستند، چقدر خودخواه، مصر، خام و تهوع آور هستند. وقتی میتوان گوشت پخته داشت، چرا باید گوشت خام خورد؟ من فکر میکنم شما مبتلا به کم خونی هستید، همانطور که تام است. صادقانه بگویم، به زودی، دوباره برای مطالعه آثار کلاسیک آماده میشوم.»
درباره کاترین منسفیلد
از یک یادداشت روزانه، 7 اوت 1918
در مورد کاترین منسفیلد: «من باید این واقعیت را بپذیرم، میترسم که ذهن او مانند لایه نازکی از غبار باشد که با ضخامت ۵ سانتی متر بر روی صخرههای بیحاصلی قرار گرفته است.
«Bliss» به اندازه کافی طولانی است که به او فرصتی برای عمیقتر شدن بدهد. در عوض او به هوشمندی سطحیاش راضی است. تصور کلی او ضعیف، بیارزش، بدون دیدگاه، ناقص اما جالب است. او بسیار بد هم مینویسد. »
از یک یادداشت روزانه ویرجینیا وولف، 1917
«می توانیم آرزو کنیم که اولین برداشت مردم از کاترین منسفیلد این نباشد که او مانند گربه در خیابان قدم میزند و بوی بدی میدهد. در حقیقت من از رواج آثار او در نگاه اول کمی شوکه شدم. نوشته های او نامفهوم و بی ارزش هستند.»
از یک یادداشت روزانه، 13 ژانویه 1917
«موجودات نفرت انگیزتری از اینها هرگز ندیدم. آنها در لباسهای خزدار و با رایحههایی مانند گربه وارد میشوند. از روی پیشخوان چند رمان برمیدارند. سپس با بیحالی میپرسند که آیا چیز سرگرمکنندهای وجود دارد یا خیر.»
مجموعه ای از یادداشتهای دیگر
از یک یادداشت روزانه، 23 نوامبر 1920
«امیدِ میرلی به آخر هفته بود. لباسی خیلی رسمی پوشیده بود، بیش از حد وقت گذاشته بود، عطر زده بود، اما با بینی بزرگ و مچ پاهای ضخیم، به نظرم کمی توی ذوق میزد.»
از Aurora Leigh” ” در “The Common Reader”
سرنوشت با الیزابت بارت براونینگ به عنوان یک نویسنده مهربان نبود. هیچکس او را نمیخواند، هیچکس دربارهاش بحث نمیکند، هیچکسی او را نمیشناسد.»
از نامه ای در می 1926 به ونسا بل
در مورد E.M. Forster””: «مادرش به آهستگی او را همراهی میکند. فکر میکنم او لنگ میزند. نفسش مرطوب و ملایمتر از نفس گاو است.»
۰ دیدگاه