انزجار
دو فرد تحصیلکرده , برجسته، وارد رستورانی در منهتن می شوند. این اولین ملاقات آنها (در واقع اولین قرار آنها) در سال 2015 است. بعد از ظهری زمستانی است و مرد یک ژاکت پوشیده است. زن رگه هایی از موی سفید براق در سرش دارد. رستوران در گوشه ای دنج از وِست ویلیج قرار دارد و در منوی رستوران جگر غاز چرب وجود دارد. مرد نمیداند که پایین ژاکتش از داخل خراب شده و مواد داخل آستر در امتدادِ سجاف پایین، جمع شده و برآمدگی آشکاری در کمر او ایجاد کرده است. در حین احوالپرسی زن متوجه آن برآمدگی می شود و از خود می پرسد: آیا او کیسه کولوستومی (کیسه ای برای جمع آوری مدفوع در بیماران مبتلا به مشکلات روده) پوشیده است؟
آنها می نشینند تا غذا بخورند، اما زن حواسش پرت است. همانطور که در مورد زندگی خود، همسران قبلی، کار و علایقشان صحبت می کنند زن به کیسه کولوستومی فکر می کند. آیا واقعا کیسه کولوستومی دارد یا نه؟ هر دو در سنی هستند که امکان وجود چنین چیزی دور از ذهن نیست. پس از پایان شام مرد با قطار به فیلادلفیا (محل زندگی اش) و زن به آپارتمان خود در Upper West Side برمیگردد. علیرغم معمای کیسه کولوستومی مرد، نتیجه قرار موفقیت آمیز است.
در سومین قرار آنها معما حل می شود: کیسه کولوستومی وجود ندارد. پل روزین، مردی که سر قرار بود بعدها به شوخی گفت: «داشتم او را آزمایش میکردم تا ببینم آیا مرا تحمل میکند یا خیر.» (البته او واقعا از آن برآمدگی در ژاکتش بی خبر بود و او را آزمایش نمی کرد.) ویرجینیا ولیان، زنی که سر قرار بود نیز گفت: «من واقعا نگران بودم.»
پل روزین، پژوهشگری برجسته درباره احساس انزجار
ممکن بود کیسه کولوستومی خیالی، نقش اصلی را در اولین دیدار این زوج بازی کند. پل روزین فرد مشهوری است، او یک روانشناس برجسته است که به مدت 52 سال در دانشگاه پنسیلوانیا تدریس کرده است. افتخارات زیادی دارد. کمک هزینه های تحصیلی هنگفتی را جمع آوری و صدها مقاله تأثیرگذار منتشر کرده است. او به عنوان رئیس دانشکده در دانشگاه پنسیلوانیا و هیئت تحریره بسیاری از نشریات خدمت کرده است. اما در روانشناسی او را بیشتر به خاطر کارش در مورد احساس انزجار می شناسند. در اوایل دهه 1980، روزین متوجه شد که اطلاعات کمی در مورد این مفهوم جهانی وجود دارد. از نظر او خیلی عجیب است که از شش احساس اصلی رایج (خشم، تعجب، ترس، لذت، غم و انزجار) احساس انزجار به ندرت مورد مطالعه قرار گرفته است.
وقتی نسبت به انزجار حساس باشید، آن را همه جا می بینید. صبح، هنگام رفتن به محل کار و در حال عبور از بزرگراه، لاشه گربه ای که در خیابان کشته شده است را مشاهده می کنید، یا موشی را در حال جستجوی زباله در جوی آب می بینید. در محل کار با شک و تردید به فردی که از دستشویی برگشته و دستهای کثیف خود را نشسته، نگاه می کنید. در خانه وقتی که پوشک کودکتان را عوض میکنید، یا راه آب حمام را باز میکنید، ظرف خاک گربهتان را خالی میکنید، جوشی را میترکانید، باقیماندههای حال بهم زن چیزی را از یخچال بیرون میریزید. اگر بتوانید یک روز را بدون هیچ گونه احساس انزجار یا حس چندش آوری به پایان برسانید، یا نوزاد هستید یا در کما زندگی می کنید.
احساس انزجار؛ شکل دهنده آداب معاشرت
احساس انزجار، رفتار، تکنولوژی و روابط ما را شکل می دهد. دلیل استفاده از دئودورانت، استفاده از حمام خصوصی و استفاده از قاشق و چنگال به جای غذا خوردن با دست وجود احساس انزجار است. من در بزرگسالی دندان هایم را نخ دندان می کشم، زیرا یک بار در نوجوانی دندانپزشکی به من گفت که: «مسواک زدن بدون کشیدن نخ دندان مانند دوش گرفتن بدون درآوردن کفش است.» (آیا آنها این تمثیل را در دانشکده دندانپزشکی به آنها یاد میدهند یا او به تنهایی به آن رسیده بود؟ در هر صورت این 13 کلمه کاری با من کرد که یک دهه نق زدن والدینم نتوانست انجام دهد.)
اگر درباره دستورالعمل های آداب معاشرت فکر کنید، به شبکه ای از رفتارهای چندش آور می رسید که هدف انسانها دوری کردن از آنها بوده است. قوانین ناشی از تکنیکهای انزجار-اجتناب، در هر فرهنگی و در هر برهه ای از تاریخ بر احساسات مردم حاکم بوده است. اگرچه «ورودی» انزجار (یعنی آنچه منزجر کننده در نظر گرفته میشود) در هر مکانی متفاوت است، اما «خروجی» آن یک حالت چهره مشخص (به نام “gape face”) است و فک پایین و زبان را درگیر می کند. روی بینی چین و چروک می افتد و لب بالایی جمع می شود (جری در هر قسمت Seinfeld تقریبا یکبار این کار را انجام می دهد). این حالت معمولا همراه با حالت تهوع و تمایل به فرار به سمتی دیگر و میل به تمیز کردن خود همراه است.
هرچه بیشتر در مورد تاریخچه این احساس بخوانید، بیشتر متقاعد می شوید که احساس انزجار مانند نخی نامریی است که مجموعه ای از پدیده های به ظاهر نامرتبط را به هم ارتباط می دهد: از جنگ های فرهنگی بی پایان گرفته تا قوانین کوشر، 4chan و پری دریایی. احساس انزجار یک تجربه فیزیکی است که در هر گوشه از زندگی اجتماعی ما رخنه می کند. بخشی از روند تکامل سیستم گوارش که برای محافظت از جان و روان ما گسترش یافته است.
تاریخچه مطالعه در باب احساس انزجار
داروین، اولین مشاهده گر مدرنی بود که مطالعه درباره احساس انزجار را شروع کرد. در کتاب ” The Expression of the Emotions in Man and Animals ” او یک مواجهه شخصی را توصیف می کند که در Tierra del Fuego, رخ داده است. داروین در آن مکان مشغول صرف غذا (که گوشتی سرد بود) در محوطه اردوگاه بود. همانطور که او غذا میخورد یک «وحشی برهنه» آمد و انگشتش را در گوشت داروین فرو کرد و «از نرمی آن دچار انزجار شد.» داروین نیز به نوبه خود از اینکه یک غریبه انگشتش را در غذای او فرو کرده بود، منزجر شد.
داروین استنباط کرد که بافت غیرعادی گوشت، باعث شد مرد دیگر آن را پس بزند، اما در مورد منشا واکنش خود پاسخ دقیقی نداشت. دستهای آن «وحشی برهنه» به نظر کثیف نبود. پس چه چیزی باعث شد که غذای داروین غیر قابل خوردن شود؟ آیا برهنگی مرد بود؟ غیرعادی بودنش؟ داروین در ادامه از خود میپرسد که چرا دیدن تصویر ریش مردی آغشته به سوپ چندش آور است، درحالیکه «هیچ چیز منزجر کنندهای درباره خود سوپ وجود ندارد؟»
دو مجارستانی علاقهمند به احساس انزجار
مهمترین مطالعات درباره احساس انزجار پس از داروین توسط دو مرد مجارستانی انجام شد که به فاصله دو سال از هم متولد شدهاند. این دو مرد اورل کولنای (متولد 1900) و آندراس آنگیال (1902) بودند. من هیچ مدرکی مبنی بر آشنایی آنها با یکدیگر پیدا نکردم، اما بعید به نظر می رسد که آنگیال که مقاله اش درباره انزجار در سال 1941 منتشر شد، از مقاله هموطنش که در سال 1929 منتشر شد استفاده نکرده باشد.
عجیب است که انگیال در مقاله اش هیچ ارجاعی به مقاله کولنای نداده است. یک احتمال این است که نتوانسته است به منابع او استناد کند. احتمال دوم این است که او واقعاً از مقاله قبلی بیاطلاع بوده است. در این صورت باید برایتان این سوال ایجاد شود که آیا چیزی بهطور غیرعادی منزجر کننده در مورد اروپای مرکزی در اوایل قرن بیستم وجود داشته که دو غریبه متولد شده در آنجا را به تحقیقات طولانی در مورد این موضوع (که کسی آن را جدی نمی گیرد) سوق داده است؟
احتمال سوم این است که انگیال شروع به خواندن مقاله کولنای کرد و در میانه آن با ناامیدی منصرف شده است. نوشته کولنای بسیار درخشان است و چگالی بالایی دارد. مقاله او مملو از نقل قولها و نوشته های ترسناک است که در ساختاری لایه ای (شبیه باقلوا) قرار گرفته اند. کولنای، اولین کسی بود که به بینشی در زمینه احساس انزجار دست یافت، که امروزه نیز به آن استناد می شود.
او به این پارادوکس اشاره کرد که چیزهای منزجر کننده اغلب «کنجکاوی برانگیز» هستند. برای مثال به تمایل افراد برای بررسی گوش پاک کن، پس از بیرون آوردن از مخاط گوش، یا دیدن برنامه های مستند درباره جراحی پلاستیک یا شوهای “Fear Factor ” فکر کنید. او حواس بویایی، چشایی، بینایی و لامسه را به عنوان مجراهای ورودی شناسایی کرد و خاطرنشان کرد که شنوایی یک مجرای قوی برای حس انزجار نیست.
چرا دیدن جسد چندش آور است؟
برای کولنای، بهترین مثال برای جسم چندش آور جسد در حال تجزیه بود. این مثال به او نشان داد که انزجار نه در حقیقت پوسیدگی جسم، بلکه از فرآیند آن سرچشمه می گیرد. به تفاوت بین جسد و اسکلت فکر کنید. اگرچه هر دو شواهدی را ارائه می دهند که مرگی اتفاق افتاده است، اما یک جسد چندش آور است در حالیکه یک اسکلت در بدترین حالت بسیار ترسناک است. کولنای، استدلال میکند که این تفاوت به ماهیت پویایی جسد در حال تجزیه بازمی گردد: این واقعیت که رنگ و شکل آن تغییر میکند، مجموعهای متحرک از بوها ایجاد میکند و به نوعی حضور مرگ در زندگی را نشان می دهد.
یک مثال عینی
آنگیال استدلال کرد که انزجار کاملا وابسته به حواس نیست. ممکن است رنگها، صداها، طعمها و بوهای ناخوشایندی را تجربه کنیم، اما آنها به خودی خود منزجر کننده نیستند. به عنوان مثال او داستانی در مورد راه رفتن در مزرعه و عبور از کلبه ای را تعریف میکند که بوی تند لاشه گندیده حیوانی را می شنود. اولین واکنش او انزجار شدید است. لحظه ای بعد متوجه می شود که اشتباه کرده است و آن بو در واقع بوی چسب بوده است.
آنگیال می نویسد: «احساس انزجار بلافاصله ناپدید شد. دیگر آن بو کاملا مطبوع به نظر میرسید، احتمالا به دلیل آنکه احساس خوشایندی نسبت به چوب و نجاری دارم.» البته چسب در آن زمان احتمالا از مشتقات حیوانات مرده ساخته می شده است، اما با تغییر ذهنیت آنگیال نسبت به آن بو، احساس انزجار کاملا از بین رفته است.
آنگیال ادعا میکند که احساس انزجار فقط به خاطر شنیدن آن بوی بد نبود. بلکه ترس از آلوده شدن به آن بو این حس را ایجاد کرده است. هر چه تماس نزدیکتر باشد واکنش قویتر است. از آنجایی که مطالعه انگیال مبتنی بر مشاهدات و مکالمات است و صرفا به جمع آوری اطلاعات نپرداخته، جالب توجه است. گویی بدون پیش فرض و هدف از پیش تعیین شده به جستجو پرداخته است. خواندن مقاله او پس از گذشت 80 سال با توجه به رویکرد فروتنانه او جذابیت خاصی دارد. به نظر می رسد که او می گوید من فقط کسی هستم که متوجه برخی چیزها شده بیایید ببینیم این مشاهدات به کجا منجر میشود.
سوگیری واحد (Unit bias)
من اولین بار روزین را در یک رستوران ویتنامی در Upper West Side، در اواسط تابستان ملاقات کردم. او با کلاه ماهیگیری و یک پیراهن سرمه ای وارد شد. پس از سفارش غذا پشت یک میز چوبی طلایی نشستیم و کِرِپ برنج با سبزیجات خوردیم. روزین یک سالادِ پاپایای سبز سفارش داد تا با هم بخوریم. در حالی که تکه های پاپایا را به دهان می گذاشت، خاطرنشان کرد که: «این کاری که الان انجام میدهیم، نوعی پیوند اجتماعی است، خوردن از یک کاسه.»
او به همراه تیمش مطالعه ای در این زمینه انجام داده اند. نکته جالب در معاشرت با یک روانشناس پژوهشگر این است که او می تواند درباره پدیده های روزمره که از نظر ما بی اهمیت هستند، نظریات روانشناسی-اجتماعی بیان کند. روزین در این زمینه واقعا با استعداد است و حتی به خودش هم این تئوریها را توضیح می دهد. برای مثال کرپهای ما اندازه توپهای بسکتبال بود، که به راحتی می توانست شش نفر را سیر کند، با این حال هر یک از ما بشقاب جامبو را سفارش دادیم.
«سوگیری واحد (Unit bias)» اصطلاحی است که روزین و همکارانش در سال 2006 برای توصیف این اثر ابداع کردند. ایده این است که انسان ها تمایل دارند تمامی آنچه به عنوان سهمشان در اختیارشان قرار می دهند مصرف کنند. بنابراین پاکتهای بزرگ پاپ کورن در سینما و آبنبات های غول آسا را به راحتی تا انتها می خوریم. احتمالا به همین دلیل است که فرانسویها – با بشقابهای غذای کوچکشان – لاغر می مانند.
سیر مطالعاتی روزین
روزین که اکنون 85 ساله است، در محله Flatbush بروکلین از پدر و مادری یهودی به دنیا آمده است. پدر و مادرش اگرچه تحصیلات دانشگاهی نداشتند اما با فرهنگ و هنرمند بودند. داشتن یک پسر نابغه موجب شادی و خرسندی آنها بود. او در مدرسه ای دولتی در آزمون تیزهوشان شرکت کرد. دبیرستان را زودتر از همسالانش به پایان رساند و بورسیه تحصیلی کامل دانشگاه شیکاگو را دریافت کرد. بعد از تولد 16 سالگی در دانشگاه ثبت نام کرد.
مقاله مرتبط پیشنهادی برای مطالعه: کمال گرایی ناسالم
پس از فارغ التحصیلی، دکتری مشترک بیولوژی و روانشناسی را از هاروارد گرفت و دوره فوق دکتری را در دانشکده بهداشت عمومی هاروارد به پایان رساند. در سال 1963 به هیئت علمی دانشگاه پنسیلوانیا پیوست. آنجا مطالعات اولیه او بر رفتار موشها و ماهیهای قرمز متمرکز بود. با پژوهشهای بسیاری که انجام داد، به سرعت از استادیاری به دانشیاری رسید و در نهایت استاد تمام شد. سپس به این نتیجه رسید که از مطالعات حیوانی خسته شده است و میخواهد روی انسانها تمرکز کند.
تلاش برای آموزش الفبا
در حدود سال 1970 توجه خود را به مطالعه بر روی فراگیری خواندن معطوف کرد. در فیلادلفیا – مانند بسیاری از شهرهای دیگر آمریکا – کودکان در یادگیری خواندن مشکل داشتند. روزین که مشتاق بود دلیل آن را کشف کند، برای مدتی وقت خود را در کلاسهای مدرسه ای ابتدایی گذراند و چیز عجیبی مشاهده کرد: تعداد زیادی از دانش آموزان تا کلاس دوم نمیتوانستند بخوانند. اما همان بچهها به زبان انگلیسی روان صحبت میکردند. آنها می توانستند هزاران شیء را نام ببرند.
دانش آموزان با اشاره به روزین در کلاس از معلم میپرسیدند: «چرا این مرد عجیب در کلاس ما حضور دارد؟» در مقایسه با دایره واژگان گسترده ای که در مغز آنها ذخیره شده بود، تسلط بر الفبای 26 حرفی به نظر می رسید مثل آب خوردن باشد. اما اینطور نبود، آنها با بحران خواندن مواجه بودند. روزین با کمک همکارش برنامه درسی جدیدی را ابداع کرد. آنها با آموزش لوگوگرافی های چینی و به دنبال آن هجابندی ژاپنی به دانش آموزان آموزش را آغاز کردند. پس از آن با استفاده از منطق مشابه در زبان انگلیسی دانش آموزان به سمت آموزش الفبای انگلیسی سوق دادند. روزین میگوید این سیستم با موفقیت اجرا شد و نتایج درخشانی داشت، اما همکاری مدرسه بسیار ضعیف بود.
او گفت: «بوروکراسی و سیاسی بازی مانع از ادامه کار من شد.» او علاقه ای به ارائه ایده هایش، بازاریابی و لابیگری برای آنها نداشت. او محاسبه کرد که قانع کردن مدیران مدارس و آموزش معلمان برای ارائه آن روش، سالها طول می کشد. به جای این کار با کمک یکی از همکارانش، یافتههایشان را در چندین مقاله منتشر کردند و از موضوع گذشتند. او 50 سال بعد از این تجربه شانه هایش را بالا می اندازد و می گوید: «این روش درستی برای آموزش خواندن بود. تا آنجا که من میدانم هیچ اتفاقی در این زمینه نیفتاد.» در آن زمان او فکر میکرد شاید برخی از پژوهشگران روی این ایده کار کنند. اما این اتفاق نیفتاد. روزین نیز کارش با آن پروژه تمام شد و ذهنش جای دیگری بود. او بر روی موضوعی تحقیق میکرد که اکنون او را به خاطرش میشناسیم.
پژوهشهای روزین در مورد احساس انزجار
علاقه روزین به بحث انزجار از گوشت شروع شد. اگرچه او امروز از میان انواع گوشت تنها ماهی و بیکن می خورد. اما زمانی که شروع به جستجو در مورد گوشت کرد یک همه چیزخوار بود که طیف کاملی از مواد خوراکی را می خورد. اگرچه گوشت یکی از غذاهای مورد علاقه در جهان است که از نظر تغذیه ای، غذایی کامل و خوشمزه تلقی می شود، اما در بسیاری از فرهنگ ها نیز خوردن آن تابو است.
روزین به پیامدهای مصرف گوشت از دیدگاه پزشکی، اقتصادی یا زیست محیطی علاقه ای نداشت. پژوهشگران در آن زمینه ها پژوهشهای زیادی کرده بودند. زمینه ای که درباره آن هیچ تحقیقی نشده بود، نوعی منفیگرایی عاطفی در مورد گوشت بود. افرادی که گوشت را دوست نداشتند، واقعاً آن را دوست نداشتند! یک برش از گوشت گاو گندیده واکنشی کاملا متفاوت از یک سیب گندیده در مردم برمی انگیخت. چرا؟ یا بهتر است بگوییم چه تفاوتی بین گاز زدن یک سیب کپک زده و یک استیک فاسد شده است؟ یک سیب کپک زده ممکن است تلخ و بدمزه باشد، اما گوشت فاسد شده حسی از آلودگی، تهوع و کثافت به ما می دهد.
«حالا من میخواهم این سوسک استریل مرده را که کاملا بی خطر است، بردارم و در لیوان آبمیوه بیندارم.»
معضل همهچیزخواری انسان
خواندن مقاله آنگیال نورونهای مغزی روزین را به جریان انداخت. بر اساس آن مقاله او شروع به پرورش نظریهای کرد که تعریف و درک انزجار را در دهه های بعد روشن کرد. از نظر روزین، این احساسات به غذا مربوط می شد. مساله با این واقعیت شروع شد که انسانها انعطاف پذیری غذایی بسیار بالایی دارند.
برخلاف کوالاها که تقریباً چیزی جز برگهای اکالیپتوس نمی خورند، انسانها طیف گسترده ای از مواد غذایی را دارند تا از میان آنها انتخاب کنند. روزین این حالت را «معضل همهچیزخواری» نامیده است. (مایکل پولان نیز بعدها از این عبارت استفاده کرد.) او استدلال میکند که احساس انزجار یکی از عوامل مهم و تعیینکننده در مورد خوراک انسان و نحوه تکامل او بوده است: اگر انسان حس انزجار نداشت، احتمالا چیز بدی را می خورد و می مرد.
از طرف دیگر اگر انسان به راحتی از هر چیزی منزجر میشد احتمالاً کالری کافی دریافت نمی کرد و می مرد. بهترین حالت این است که جایی در وسط باشیم و با ترکیبی سالم از نئوفوبیا (ترس از چیزهای جدید) و نئوفیلیا (عشق به چیزهای جدید) به غذا نزدیک شویم. ادعای روزین این بود که علت انزجار ما، تنفر شدید از خوردن چیزهایی شبیه کرم یا مدفوع است.
ما معمولا انزجار را به شکل حالت تهوع یا استفراغ می شناسیم. حالت تهوع نشانه بدن برای توقف غذا خوردن و استفراغ کردن روش ما برای برای برگرداندن غذای فاسدی است که تازه خورده ایم. اما اگر انزجار صرفا یک پدیده بیولوژیکی بود در همه فرهنگ ها یکسان به نظر می رسید، اما اینطور نیست.
از سوی دیگر چرا در مواجهه با موضوعاتی مانند داشتن رابطه جنسی با حیوانات یا محارم، بوی بد زیر بغل یا تصور غوطه ور شدن در گودالی پر از سوسک احساس انزجار می کنیم. هیچ کدام از اینها ارتباطی به غذا ندارند. پروژه بعدی روزین این بود که بفهمد چه عاملی تمام موارد تحریک کننده احساس انزجار را به هم مرتبط می کند. چه چیزی در بین آنها مشترک است که باعث واکنشی یکسان میشود؟
آزمایشاتی برای بررسی احساس انزجار
در سال 1986، روزین و دو تن از همکارانش مقالهای مهم به نام «Operation of the Laws of Sympathetic Magic in Disgust and Other Domains » منتشر کردند. آنها در این مقاله استدلال میکردند که احساس انزجار پدیدهای بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که داروین، پژوهشگران مجارستانی یا حتی خود روزین به آن پرداخته بودند. این مقاله بر اساس نتایج یک سری آزمایشات ساده اما روشنگر نوشته شده بود.
آزمایش سوسک در لیوان آبمیوه
در یکی از آنها، از یک شرکت کننده دعوت می شد تا پشت میزی در یک اتاق آزمایشگاهی بنشیند. آزمایشگر که در کنار شرکتکننده نشسته بود، لیوانهای یکبار مصرف کاملا جدیدی را باز میکرد و در مقابل سوژه قرار میداد. سپس آزمایشگر یک بسته آبمیوه را باز می کرد و کمی از آن در دو لیوان می ریخت. او از شرکت کننده می خواست که از هر لیوان جرعه ای بنوشد. تا اینجای آزمایش همه چیز خوب پیش میرفت. سپس آزمایشگر یک لیوان پلاستیکی که داخل آن یک سوسک مرده استریل بود روی میز می گذاشت. آزمایشگر به شرکتکننده می گفت: «حالا این سوسک استریل مرده و کاملاً بیخطر را در این لیوان آبمیوه میاندازم.»
سوسک را در یک لیوان آب میوه انداخته، هم میزد و سپس خارج میکرد. به عنوان کنترل آزمایشگر همین کار را با یک تکه پلاستیک در لیوان دیگر نیز انجام میدهد. اکنون از شرکت کنندگان پرسیده می شود که ترجیح می دهند از کدام فنجان بنوشند. نتایج فوقالعاده بود (و صادقانه بگویم، قابل پیشبینی): تقریباً هیچکس آبمیوه «همزده شده با سوسک» را نمیخواست. یک لحظه کوتاه تماس با یک شیء چندش آور – که از لحاظ بهداشتی مضر نبود – آن آبمیوه را از چشم شرکت کنندگان انداخته بود.
آزمایش خوردن شکلات به شکل مدفوع سگ
در آزمایش دیگری از شرکت کنندگان خواسته شد که یک تکه شکلات را که در یک بشقاب کاغذی بود بخورند. بلافاصله پس از آن دو تکه دیگر که از همان شکلات تولید شده بود، مقابل آنها قرار می دادند: یکی به شکل «دیسک» و دیگری به شکل «مدفوع سگ». از شرکت کنندگان خواسته شد تا تکه ای دلخواه از آنها را بخورند. باز هم تقریباً هیچکس شکلات شبیه به مدفوع سگ را نخورد. این همان چیزی است که روانشناسان به آن «موارد زننده و نامطبوع» میگویند. (وقتی از روزین در مورد افرادی که در آزمایش، چیزهای چندش آور را انتخاب کردند پرسیدم دستش را تکان داد و گفت: «همیشه یک آدمی پیدا میشود که هر چیزی را بخورد.»)
نتایج آزمایش
این نتایج ممکن است بدیهی به نظر برسند اما آزمایشها به طرز ماهرانهای برای برانگیختن واکنشهای انزجاری طراحی شدهاند، نه واکنشهای معمولی رد غذا، مانند تنفر (نخوردن چیزی به دلیل ظاهر یا بوی بد، مانند کلم بروکلی، اگر از کلم بروکلی متنفر باشید) یا خطر (نخوردن چیزی به این دلیل که حس می کنید به شما آسیب میرساند، مانند قارچ سمی یا سوسک غیر استریل) یا نامناسب بودن (نخوردن چیزی به دلیل اینکه غذا محسوب نمی شود، مانند پوست درخت یا شن). انزجار بر خلاف سه واکنش دیگر، به یک روش خاص نمود می کند: انزجار عمدتا توسط عوامل خیالی برانگیخته می شود. یا آنچه که شخص درباره موضوعی میداند، یا فکر میکند که می داند.
جادوی همدلی
تا به امروز جادوی همدلی، اصطلاحی بود که روانشناسان برای توضیح سیستمهای اعتقادی، در فرهنگهای سنتی، مانند جوامع شکارچی-گردآورنده از آن استفاده می کردند.
جادوی همدلی چند قانون غیرقابل تغییر دارد. قانون اول سرایت است. (یا اگر چیزی یکبار با چیز دیگری تماس پیدا کند، همواره به آن آغشته است.) آزمایش آبی که سوسک استریل شده در آن رفته بود به خوبی این قانون را نشان می دهد. اگر آن آب را در فریزر بگذارید و یک سال بعد به شرکتکنندگان بدهید باز هم آن را نمینوشند. قانون دوم تشابه است. ( یا چیزهایی که در ظاهر شبیه به هم هستند، واقعیتشان هم مانند هم است.) این قانون نیز در آزمایش شکلات شبیه مدفوع سگ نشان داده شد.
روزین و همکارانش در ادامه سناریوهای دیگری را برای آزمایش نظریه های خود ابداع کردند. اگر آب سیب را در یک وسیله دفع مدفوع بیماران (bedpan) کاملا نو سرو کنند آیا مردم آن را مینوشند؟ اگر سوپ مورد علاقه شان را با یک مگس کش استفاده شده وکاملا شسته شده، هم بزنند آیا سوپ را میخورند؟ آیا آنها حاضرند یک تامپون جدید و استفاده نشده را به لبهای خود بزنند؟ یا یک کلاه نازی قدیمی با طرح یک صلیب شکسته را بپوشند؟
نظریه ها درباره احساس انزجار
مقاله سال 1986، همانند برش دادن شکل خامِ یک مجسمه از یک بلوک سنگ مرمر بود، و مقالاتی که روزین پس از آن منتشر کرد، مانند حرکت قلم بر روی مجسمه برای ایجاد جزییات یک آناتومی دقیق بود. در مقاله ای که سال بعد منتشر شد او بیان کرد که برخی از واکنشهای انزجار ما ناشی از رویکردهایی است که برای اجتناب از عوامل بیماریزا شکل گرفته اند. بر اساس این منطق فردی که در مواجهه با عطسه فرد بیماری رویش را برمی گرداند، احتمالا به بیماری مبتلا نمی شود و زنده میماند. او فرزندانی به دنیا میآورد که آنها نیز از عطسه دیگران روی برمی گردانند.
تفاوت انسان و دیگر پستانداران
روزین همچنین نظریه «یادآوری حیوانی» را توضیح میدهد. او معتقد است انزجار معیاری برای تمایز قایل شدن بین انسانها و پستاندارانی است که می خورند، دفع میکنند، خونریزی می کنند، می میرند و پوسیده می شوند.
قوانین بهداشتی ما ایجاب میکند که مانند سگها با مدفوع خود بازی نکنیم. قوانین جنسی ما ایجاب می کند که مانند گربه ها با خواهر و برادرمان رابطه جنسی نداشته باشیم. مانند مارها با مردگانمان همزیستی نکنیم، یا مانند خرگوشها کودکانمان را نخوریم. پایبندی به چنین قوانینی ما را از تمامی حیوانات مجزا میکند. یکی از جذاب ترین نظریه های روزین این است که انزجار به نوعی، یادآوری مرگ برای انسانها است. هر مواجهه با گوشت فاسد شده، پیش نمایشی غیرمستقیم از این واقعیت است که همه ما در مقطعی تبدیل به گوشتی فاسد میشویم.
انزجار دستمایه کمدی ساینفِلد
انزجار دارای دو جنبه واقعی و اجتماعی است، که آن را به مفهومی جالب توجه برای کمدی تبدیل میکند. این مونولوگ از یکی از قسمتها Seinfeld در سال 1995 است:
جری: «من یک روز داشتم درباره مو فکر میکردم. خیلی جالب است که مردم موهای دیگران را لمس میکنند. گاهی اوقات شما هنگام بوسیدن دیگری، درست روی سر (موهایش) را می بوسید. اما اگر یکی از آن موها به نحوی بتواند از جمجمه آن فرد بیرون بیاید و جایی بیفتد، تبدیل به زشت ترین و نفرت انگیزترین چیزی میشود که ممکن است با آن روبرو شوید. بله همان مو. وقتی یک مو در سالاد الویه پیدا شود همه مردم وحشت میکنند!»
مقاله مرتبط پیشنهادی برای مطالعه: جستاری بر چگونگی مواجهه با فلج هویتی
این نکته که در سینفلد به آن اشاره شد، علاوه بر موها در مورد ناخنها، شوره سر و سایر بخشها جدا شده از بدن نیز صدق میکند. فرقی نمی کند مال خودمان (هر چه مدت طولانیتری از جدا شدن آن از بدن گذشته باشد، حال بهم زن تر میشود) یا دیگران (همیشه حال بهمزن) باشد. چیزی که وقتی به بدن ما متصل است یا درون آن جای گرفته (مانند مخاط بینی، آب دهان یا ادرار)، بیضرر است. اما زمانی که از بدن ما جدا می شود تبدیل به آلاینده ای تهوع آور می شود.
آزمایش مقیاس حساسیت به انزجار
در سال 1994 روزین و دو همکارش آزمایشی برای اندازه گیری حساسیت یک فرد به احساس انزجار ارائه کردند. نتیجه آزمایش عدد انزجار افراد را از مقیاس 32 نشان میداد. در آن زمان او هفت حوزه انزجار را در نظر گرفت: غذا، حیوانات، محصولات بدن، انحرافهای جنسی، نوع پوشش بدن، بهداشت ضعیف و تماس با مرگ.
بخش اول آزمون شامل جملات درست یا نادرست بود: مانند «ممکن است در شرایطی حاضر باشم گوشت میمون را امتحان کنم» و «به هیچ وجه ناراحت نمیشوم که فردی با چشم شیشه ای را ببینم که چشمش را از جایش درمی آورد.» در بخش دوم از فرد خواسته میشد تا میزان مشمئز کننده بودن برخی تجربیات را ارزیابی کند: مانند «شما متوجه می شوید که یکی از دوستانتان فقط یک بار در هفته لباس زیرش را عوض میکند» یا «شما در حال پابرهنه راه رفتن روی بتن هستید و پایتان را روی یک کرم خاکی می گذارید.»
نتیجه روزین از این آزمایش چه بود؟
امتیاز روزین در این آزمون 7.5 شد که بسیار کمتر از میانگین 17 بود. این در تعاملات من با او نیز دیده میشد. یک شب سر میز شام روزین آیفون خود را بیرون آورد تا عکسهای غذایی را که یکی از پسرانش، یک سرآشپز آماتور، آماده کرده بود به ما نشان بدهد: رتیل سرخ شده، جیرجیرک در سس فلفل، کرم سرخ شده در روغن زیتون. دسر نیز بشقابی از کیک شکلاتی بود که به شکل مدفوع حیوانات قالب زده شده بود. روزین روی کیکها زوم کرد و گفت: «خیلی سرگرم کننده بود.»
در همان شب موضوع مراسم تدفین مطرح شد. روزین توضیح داد که او هنوز تصمیم نگرفته است که پس از مرگش با بدنش چه کند. او گفت: «از لحاظ تاریخی بیشتر آدمخوارها اجداد خود را می خوردند. منظورم این است که آنها را بعد از مرگ می خوردند. آنها را نمی کشتند.» او اذعان کرد که آئین آدم خواری برای افراد عادی جذابیت چندانی ندارد، اما به نظر او مفهوم زیربنایی آن زیبایی خاصی دارد. او گفت: «وقتی همسر سابقم فوت کرد، سوزانده شد و ما خاکستر او را زیر درختی در حیاط خانه دفن کردیم. من احساس میکردم باید مقداری از آن را بخورم.»
در حالی که روزین یک تکه نان باگت را کره میزد، پرسیدم: «چرا؟»
روزین گویی که دلیل آن بسیار واضح است پاسخ داد: «برای جذب بخشی از وجود کسی که خیلی دوستش داشتم. عجب نان خوبی است.»
چندش آورترین دوران تاریخ
یکی از بحثهای ثابت در گفتمان انزجار در دو قرن گذشته این است که مردم دوست دارند ادعا کنند که دوره ای که در آن زندگی می کنند، نفرتانگیزترین دورهای است که تاکنون وجود داشته است. بدیهی است که این نمی تواند درست باشد. غیرقابل تصور است که از زمان ظهور سرویسهای بهداشتی مدرن به بعد، دوره ای باشد که منزجر کننده تر از هزاران سال قبل از آن باشد. اگرچه امروزه خرید ژله با طعم استفراغ از فروشگاه محلی و تماشای ویدیوهای اینترنتی چندش آور بسیار آسان است. اما دیدن و تجربه کردن آنها فعالیتهایی انتخابی هستند.
پدیده هایی که احتمالاً بیشترین بار انزجار را به همراه دارند – مانند مراقبت از بیماران – اکنون نه در خانهها که عمدتا در بیمارستان ها و آسایشگاه ها اتفاق میافتند. زباله ها در کیسه های مقاوم در برابر بو نگهداری می شوند. زبالهها چند ثانیه پس از تولید ناپدید میشوند و شبکهای نامرئی از لولهها آنها را به مخازن و تأسیسات تصفیه منتقل میکنند.
آگاهی از منرجز شدن
ویلیام ایان میلر پژوهشگر در سال 1997 نوشت: «بخشی از انزجار آگاهی از منزجر شدن است، آگاهی از خود.» به عبارت دیگر نمیتوانید بدون اینکه بدانید منزجر هستید منزجر شوید. در همین راستا هیچ مدرک روشنی مبنی بر اینکه حیوانات احساس انزجار را تجربه می کنند وجود ندارد. شاید حیوانات تنفر و دوست نداشتن را تجربه کنند، اما ظرفیت منزجر شدن را ندارند. به قول میلر این احساس «انسانی و دست ساخته انسان است.» کسانی که آستانه تحمل فوقالعاده بالایی دارند، افرادی هستند که «ما فکر میکنیم به گروه های متفاوتی تعلق دارند: انسانهای اولیه مانند کودکان، مافوق بشر مانند دیوانهها یا فراانسان مانند قدیسین.» گفته میشود که قدیس قرن چهاردهمی کاترین سیهنا چرک زخم باز یک زن را نوشیده است.
احساس انزجار و جهت گیری سیاسی
سیانه نگای، نظریه پرداز، احساس انزجار را به عنوان یک احساس اجتماعی معرفی کرده است. فردی که در معرض آن قرار می گیرد، اغلب مایل است که تجربه اش توسط افراد دیگر نیز تایید شود. (مثلا: «اوه خدای من این پنیر چه بوی نفرت انگیزی میدهد. آن را بو کنید.»)
اخیرا محققان نشان داده اند که احساس انزجار پیش بینی کننده دقیق جهت گیری سیاسی است. محافظه کاران معمولا واکنش انزجاری بیشتری نسبت به لیبرالها نشان می دهند. در مطالعهای که در سال 2014 انجام شد، به شرکتکنندگان طیفی از تصاویر نشان داده شد. برخی تصاویر چندش آور بودند و برخی نبودند. پس از بررسی پاسخهای مغزی آنها پژوهشگران توانستند جهت گیری سیاسی هر فرد را بر اساس تجزیه و تحلیل f.M.R.I آنها پیش بینی کنند.
قانونگذاری بر مبنای احساس انزجار جمعی
مشهورترین شاگرد روزین، جاناتان هاید، روانشناس اجتماعی و یکی از نویسندگان کتاب ” The Coddling of the American Mind ” است که دکترای خود را از دانشگاه پنسیلوانیا دریافت کرده است. او با روزین در تعدادی از مقالاتش همکاری کرد. هاید در یک تماس تلفنی به من گفت: «هنگامیکه مشغول تحصیل روانشناسی اخلاقی بودم، به دیدن او آمدم، زیرا واقعاً به احساس انزجار فکر نکرده بودم. اما وقتی شروع به مطالعه اقوام مختلف کردم، دیدم در فرهنگ تمامی آنها هنجارهایی از پاکی و آلودگی وجود دارد. قوانین زیادی – در مورد قاعدگی، نحوه مواجهه با اجساد، تابوهای جنسی و تابوهای غذایی- وجود دارد.»
او متوجه شد که جوامع غربی در وضع مقررات برای فعالیتهای مرتبط با انزجار ضعیفتر عمل کرده اند. اما پس از آن هاید متوجه شد که در آمریکا گروههای زیادی وجود دارند که اعمال بدنی مرتبط با انزجار را تصویب میکنند، گروههایی مانند یهودیان ارتدکس، کاتولیکها و تا حدی محافظهکاران اجتماعی. تنها روشنفکران سکولار غربی بودند که انزجار را بی قانون رها کرده بودند.
هاید به استفاده های سیاسی از این کلمه توجه کرد. او متوجه شد که آمریکایی ها اغلب مواردی مانند نژادپرستی، وحشیگری و ریاکاری را به عنوان کارهای نفرت انگیز در نظر می گیرند. او در مقالهای که با روزین در سال 1997 منتشر کرد نوشت: «لیبرالها میگویند که محافظه کاران نفرت انگیز هستند. محافظهکاران میگویند که لیبرالها نفرتانگیز هستند.» آیا استفاده از «انزجار» برای چنین طیف وسیعی از مفاهیم از نظر زبانی درست است؟ آیا کارشناسانی که تمام روز در تلویزیون صحبت میکنند و انزجارشان را ابراز میکنند، نیاز به سطلی برای استفراغ در کنار میزشان دارند، یا از این واژه در جایی نادرست استفاده می کنند؟
هاید و روزین زبانهای غیر انگلیسی را نیز بررسی کردند. آنها دریافتند که در هر زبان واژگان بسیاری وجود دارد که معنایی معادل «انزجار» می دهد. معادل انزجار در آلمانی ekel، در ژاپنی ken’o ، در بنگالی ghenna و در عبری go-al است. وقتی از یک زن اسرائیلی پرسیدند که در چه موقعیتهایی احساس انزجار ( go-al ) می کند، او می گوید: «یک تصادف وحشتناک که اعضای بدن قربانیان در خیابان پخش شده است» و «فردی که انگشت در بینی می کند و بعد در دهان میگذارد» و «اگر واقعا از یک سیاستمدار بدتان میآید، از کلمه go-al استفاده میکنید.»
ردپای احساس انزجار در مبارزات انتخاباتی
قدرت این احساسات به حدی است که میتواند سرنوشت مبارزات انتخاباتی را تعیین کند. شاید شما هم داستان اینکه چگونه سناتور امی کلوبوچار در سال 2019، سالادش را با یک شانه خورد به خاطر داشته باشید. یکی از دستیاران کلوبوچار در فرودگاه یک سالاد برای او خرید. وقتی سناتور می خواست سالاد را در هواپیما بخورد، متوجه شد که هیچ چنگالی برای خوردن سالاد در دسترس نیست. او پس از سرزنش دستیارش یک شانه از کیفش بیرون آورد و سالادش را با آن خورد. وقتی کارش تمام شد شانه را به دستیارش داد تا آن را برایش تمیز کند.
داستان شانه بخشی از یک روایت بزرگتر در مورد رفتار سناتور با کارمندانش بود. هیچ کس به این فکر نمی کرد که اشتباه سناتور داشتن توقعات زیاد از دستیارش است. اشتباه او این بود که در حضور چندین شاهد کاری غیرقابل قبول (و منزجر کننده) انجام داده بود. آن تصویر از ذهن مخاطبان پاک نشدنی است. نمیتوانید داستان را بدون تصور کردن آن شانه بخوانید. موهایی که در دندانههای شانه گیر کرده و به سس سالاد آغشته شده است. مثل همه داستانهای مشمئز کننده، احساس تهوع به شنوندگان دست میدهد. همه مخاطبان به ویژه رای دهندگان به او، مزه شانه را بر زبانشان حس میکنند و چاره ای جز این ندارند که از کلوبوچار به خاطر ایجاد این احساس متنفر شوند.
یک نمونه عینی
در آخر هفته اخیر از کنار کامیونی در محله کوئینز رد شدم که برچسب بزرگی روی سپرش داشت. روی آن نوشته شده بود: «با مشاهده هر گونه سوزاندن یا بی احترامی به پرچم آمریکا راننده این کامیون حساب شما را خواهد رسید.» این یک نمونه عالی برای آزمایش هاید بود. یک لیبرال ممکن است از کنار کامیون رد شود و به این فکر کند: این مرد مشکل کنترل خشم دارد. یک محافظه کار نیز ممکن است از کنار کامیون رد شود و فکر کند: این مرد واقعا کشورش را دوست دارد.
همانطور که هاید می گوید: «کسانی هستند که پرچم، برای آنها صرفاً یک تکه پارچه است، اما برای بیشتر مردم پرچم یک تکه پارچه نیست. یک نماد مقدس است.» اگر کسی پرچم آمریکا را به عنوان یک تکه پارچه ببیند، از هتک حرمت فرضی آن منزجر نمی شود. اما اگر شخصی پرچم را به عنوان یک نماد مقدس ببیند، در این موقعیت احساسات دیگری را تجربه میکند.
لیبرال یا محافظه کار
انسانها – که به طور کلی به دو گروه «لیبرال» و «محافظهکار» یا «افراد بدون احساس انزجار» و «افراد حساس به انزجار» تقسیم میشوند – در ماتریسهای اخلاقی جداگانه ای زندگی میکنند. اگر به نظرتان عجیب می آید که حساس بودن به انزجار و گرایشهای سیاسی تا این حد بهم مرتبط باشند، باید بگوییم که حساسیت به انزجار، احساسات ما را در مورد پاکی و آلودگی میسنجد. این سنجش به نوبه خود به ساختن نظامهای اخلاقی ما کمک میکند و این نظام های اخلاقی ما هستند که جهت گیریهای سیاسی ما را تعیین میکند.
ما برای دفع انزجار، مناسک پاکی و طهارت را اجرا میکنیم، مانند شستن کثیفی از کاهو یا ریپورت کردن یک شخصیت مشهور که توییتی نژادپرستانه ارسال کرده است.
آدولف هیتلر در کتاب «نبرد من» یهودیان را مانند «انگلی در بدنی پوسیده» و «باسیلی مضر» توصیف کرده است. زنان در دورانهای مختلف تاریخی به طور مداوم نفرت انگیز تلقی میشدند. به گفته مورخ مد آنه هالندر، یکی از دلایلی که دامنهای بلند برای قرنها مد غالب در اروپای غربی بود پنهان کردن نیمه پایین بدن و اندامهای جنسی زنان بود. هلندر استدلال میکند که پری دریایی فقط یک شخصیت افسانه ای نیست، بلکه بیان احساس انزجار مردان از آناتومی پایین تنه زنان است.
مناسک پاکسازی و طهارت نیز ممکن است از نظر سلامتی (مانند شستن دستها) یا از نظر تشریفاتی (مانند غسل تعمید) مهم باشند. ما احساس غریزی پاک بودن را دوست داریم و گاهی دلایل مختلفی برای انجام آن ذکر می کنیم: مانند عدالت، میهن پرستی، پیشرفت، سنت، آزادی، سلامت عمومی، خدا و علم.
مازوخیسم خوشخیم
یکی از بزرگترین نامگذاریهای روزین «مازوخیسم خوشخیم» است. این اصطلاح هر تجربهای را توصیف میکند که به دلیل ناخوشایند بودن آن، لذتبخش است. فیلم های ترسناک، ترن هوایی، ماساژ عمیق، بانجی جامپینگ، فلفل تند، دوش آب یخ و رمانهای غم انگیز همگی در این دسته قرار میگیرند. من میتوانم چند مورد دیگر مانند طب سوزنی یا دیدن فیلمهای جان واترز را به این لیست اضافه کنم. روزین در طول شام یک شب اشاره کرد که «بسیاری از مردم دوست دارند بعد از مدفوع کردن به نتیجه کار خود نگاه کنند. یک نوع شیفتگی و طنز برایشان دارد که احتمالاً با مازوخیسم خوش خیم مرتبط است.»
ایده پشت این مفهوم این است که این تجربیات هیجانی شبیه به حس ترس، درد یا وحشت ایجاد میکنند بدون آنکه تهدیدی واقعی وجود داشته باشد. این تجربیات ایمن باعث ایجاد حسی لذت بخش از تسلط به شرایط میشود. این شرایط یک فراتجربه (meta-experience) است: وقتی یک فلفل تند میخورید یا فیلم «جنگیر» را میبینید، در فضایی امن از تجربهای که باید احساس بدی داشته باشد لذت میبرید. داشتن کنترل روی این شرایط به شما حس خوبی میدهد.
مانند انزجار، مازوخیسم خوش خیم نیز یک تجربه منحصر به فرد انسانی است. هیچ مدرکی مبنی بر اینکه دلفینها، کایوتها یا فیلها آن را تجربه میکنند وجود ندارد. چند روز طول کشید تا مقاله ای که روزین و تیمش در مورد این موضوع نوشتند را بفهمم. خوردن فلفل چیلی باعث میشود، عرق کنید. رمانهای غم انگیز شما را به گریه می اندازند و خواندن مقالات آکادمیک شما را در قالبی فرمال دهیدی از کلمات مومیایی میکند و در نهایت یک عبارت فوق العاده به شما میدهد که تا آخر عمر از آن استفاده کنید.
سخن آخر
رگه اصلی مازوخیسم خوش خیم در من – و شاید شما در آینده ای نزدیک – راهنمای “Food Defect Levels Handbook” سازمان غذا و دارو (FDA) است که برای تولیدکنندگان مواد غذایی طراحی شده است. این راهنما به صورت آنلاین برای همه در دسترس است و میتوانید مطالعه کنید. من اغلب اوقات این راهنما را مرور میکنم. در این راهنما مقدار قابل قبول مواد منزجر کننده در یک غذای معین مشخص شده است. به این معنی که هرچه این مواد کمتر باشد، کیفیت ماده غذایی بالاتر است.
این سایت به شما خواهد گفت که کره بادام زمینی که به صورت تجاری تولید می شود، مجاز است که در هر 100 گرم آن، کمتر از 30 قطعه حشره یا موی جونده باشد. یک قوطی قارچ ممکن است کمتر از 20 انگل را در خود جای دهد و کمتر از یک چهارم زیتونهای پخته شده با نمک در یک بسته ممکن است کپک زده باشند. یک کارآفرین باهوش میتواند یک برنامه کاهش وزن بر اساس هشدار دادن به مردم در مورد لاروه و کپکها و تخمهای سوسک که غذاهای مورد علاقهشان را آلوده میکنند ایجاد کند. اما چه کسی می خواهد به این شکل زندگی کند؟ بهترین سنگر در برابر احساس انزجار – تنها سنگر در برابر بسیاری از بدبختیهای زندگی – در نهایت انکار است.
۰ دیدگاه