شروع به کار عکاس روزالیند فاکس سولومون
عکاس روزالیند فاکس سولومون وقتی این کار را آغاز کرد یک زن حدوداً 40 ساله همراه با دو فرزند بود، او سعی میکرد یاد بگیرد به روشی که قبلاً هرگز امتحانش نکرده بود ارتباط برقرار کند. او در نزدیکی خانه اش در چاتانوگا تنسی شروع به عکسبرداری کرد. حتی بعد از اینکه بیشتر شناخته شد و به مکانهای دورتر سفر کرد هم برنامه بلندمدت دقیقی نداشت.
او میگوید فقط تصمیم میگرفت به جایی برود، گاهی بهدلیل بروز یک رویداد مخرب مثل زلزله یا سیل اما اغلب فقط اگر نیاز داشت یک راهنما و مترجم استخدام میکرد. در هند، گواتمالا، برزیل یا میزوری در اطراف کشورها میگشت و به مردم نگاه میکرد، آنها را درگیر میکرد اما خیلی حرف نمیزد و بعد با عکسها به خانه برمیگشت. همین.
آیا او هم مثل خیلی از عکاسها به چیزی که مجموعهدارها، ناشرها یا ویراستارها ممکن بود بخواهند فکر میکرد؟ فاکس سولومون حالا میگوید: «اولاً که من هیچوقت از نظر تجاری ماندگار نبودم، هیچوقت در این مورد فکر نکردم. واقعاً فقط کارم را انجام میدادم و هر سال عکسهایم را روی هم جمع میکردم.»
نمایشگاه روزالیند فاکس سولومون. منبع: brucesilverstein
صحبت با عکاس روزالیند فاکس سولومون
ما در یک روز فوق العاده ماه اکتبر در میدان واشنگتن در حال صحبت کردن هستیم، ساختمانی که عکاس روزالیند فاکس سولومون از سال 1984 و از زمانی که در 54 سالگی طلاق گرفت در آن زندگی میکند فقط چند خیابان با اینجا فاصله دارد. او حالا 91 ساله است و هنوز هم دست از کار نکشیده است و این روزها بیشتر زمان خود را صرف جمع آوری و ویرایش کارهای قدیمیاش برای منتشر کردن آنها میکند.
اخیراً MACK کتاب The Forgotten را منتشر کرده است که شامل عکسهای منتخب فاکس سولومون از میان پرترههای 40 سالهاش است. امروز یک نمایشگاه انفرادی در گالری فولی افتتاح میشود که بسیاری از همان تصاویر را به نمایش گذاشته است.
فاکس سولومون هنرمندی نیست که بهصورت قراردادی یا برای فرد دیگری کار کند. در حالی که کتاب را ورق میزنیم او به من میگوید: «من با برخی از آن مسائلی که در کتاب The Forgotten به آنها اشاره کردم ارتباطی ندارم.» اما نظر میرسد کارهای سفارشی بالاخره تمام میشوند. فاکس سولومون این عکسها را تقریباً در همه جای کره زمین و در مکان هایی که در طول زندگی او، با مردم بد رفتار شده گرفته است، گاهی عامل این بدرفتاریها نیروهای طبیعی بودند اما بیشتر اوقات مقصر امپریالیسم آمریکا بود.
پرترههای سیاه و سفید
کتاب پر از پرترههای سیاه و سفیدی که فاکس سولومون از تمام آن مکانها گرفته است (و از مکانهای دیگری مثل هاوانا، مناطق روستایی پرو، پنوم پن و خیلی از جاهای دیگر). عکسهایی هم از میدان واشنگتن وجود دارد، یکی از آنها، نمایی از آدم ها، نشسته بر روی همان نیمکتی است که ما حالا روی آن نشستهایم. فاکس سولومون در مورد عکسی که در استانبول گرفته است میگوید: «این یک مراسم عروسی روی قایق در تنگه است. من حیرت زده شده بودم. این یک رقاص عربی است و آن مرد پول را روی صورت او فشار میدهد.» عکسی مربوط به گواتمالا در سال 1992 در کتاب وجود دارد که در آن دو نفر در کنار گودالی در جاده درزا کشیدهاند و بچههایشان آنها را تماشا میکنند.
میپرسم: «کسی با ماشین تصادف کرده بود؟» او جواب میدهد: «نه، آنها مست بودند. آه عجب وضعیت آشفتهای بود. بچهها هم مجبور بودند تا زمانی که والدینشان بیدار میشوند آنجا بنشینند چون نزدیک خانه نبودند.» عکس دیگر یک زن و شوهر سیاه پوست در چاتانوگا را نشان میدهد و زن لبخندی شیطنت آمیز و موذیانه به لب دارد. «او یک سرایدار در تالار شهر بود و همه چیز را در مورد سیاستمداران میدانست.»
استانبول سال 1994. عکاس: روزالیند فاکس سولومون. منبع: کتاب The Forgotten
جایگاه آثار عکاس روزالیند فاکس سولومون
جای دادن آثار عکاس روزالیند فاکس سولومن در یک دسته عکاسی کار سختی است. وجدان اجتماعی او همیشه مثل عکسهای حماسی گوردون پارکس (Gordon Parks) در مرکز کارش قرار ندارد، در عکسهای گوردون یک تابلو نئونی واقعی به شما میگوید که چه مشکل وحشتناکی در آنجا وجود دارد. یک مقایسه بهتر مقایسه کارهای فاکس سولومون با دیان آربس (Diane Arbus) است که شباهتهای کمی بین کارهای این دو عکاس وجود دارد. برای مثال تمرکز بر روی چهرهها و قالب فیلمِ دو و یک چهارم اینچ مربعی که هر دو استفاده میکردند. اما عکسهای آربس به خاطر بی رحمی موجود در آنها معروف هستند، درحالیکه فاکس سولومون حتی زمانی که از افراد و مکانهای مشکوک عکاسی میکند هم سخاوتمندتر است.
موضوع عکسهای او در مورد تصوری است که سوژه عکسها از خودشان دارند نسبت به تصوری که با دیدن آنها برای ما ایجاد میشود. لایه بندی روانی، متضاد و غیرمستقیم است. عکاس فاکس سولومون میگوید: «عمق در تصاویر است نه در حرفهایی که من در مورد آنها میزنم. آنها نشان دهنده رشتههای زیاد احساسات هستند و به واقعیتها (جامعه شناختی، تاریخی و سیاسی) مرتبط میشوند و من به همان اندازه که از ظاهر آنها خوشم میآید به درونشان هم علاقهمند هستم.»
داستان زندگی عکاس روزالیند فاکس سولومون
خودش میگوید دوربین وسیلهای بود که از طریق آن خودش را هم کشف کرد و این قضیه کمی هم اتفاقی بود. روزالیند فاکس در یکی از مناطق زیبای حومه شهر شیکاگو بزرگ شد، پدرش در کسب و کار عمده فروشی تنباکو و آب نبات موفق بود و مادرش که وابستگی زیادی به او داشت امیدوار بود دخترش به گفته روزالیند تبدیل به «یک زن دوست داشتنی» شود. خواهرش زمانی که با یکی دیگر از اعضا خانواده صحبت میکرد ماجرا را اینطور توضیح داد: «روزالیند مثل ما نبود. او کاملاً متفاوت بود و ما هیچوقت او را درک نکردیم.» این یک خانه مرفه بود که یک خدمتکار بهصورت تمام وقت در آن زندگی میکرد اما (با توجه به بیوگرافی کتاب قبلی فاکس سولومون با عنوان Got to Go آمده است) خانه شادی نبود؛ پدرش خیانت کرده بود و مادرش یک بار سعی کرد خودش را بکشد.
او میگوید بعد از دانشگاه «من خیلی اعتماد به نفس نداشتم و یک جورهایی راهم را گم کرده بودم. من گم شده بودم.» او چند شغل عوض کرد و با شرکت سازمان دهنده سفرهای خارجی در تابستان، یعنی Experiment in International Living به سفر رفت. عکاس روزالیند فاکس سولومون در 23 سالگی با یک مرد جنوبی که وضع مالی خوب و ارتباطات سیاسی داشت ازدواج کرد، جوئل جی سولومون (Joel Jay Solomon) در نهایت به کار توسعه املاک و مستغلات روی آورد و به چاتانوگا نقل مکان کرد.
زندگی سولومون بعد از زادواج
سال 1953 بود. او میگوید: «او مرد خوبی بود اما من میخواستم به کارم ادامه دهم چون کارم را دوست داشتم ولی همسرم می گفت “همسر من هیچوقت حق ندارد سر کار برود”، جدی میگویم.» آنها دو بچه داشتند و فاکس سولومون هم در نهایت مثل بقیه زنان خانه دار چاتاگونا خودش را با وجدان اجتماعی مشغول کرد و در میان درست کردن شام برای شرکای تجاری کسلکننده شوهرش برای کارهای آزادی خواهانه (مانند اتحادیه زنان رایدهندگان، گروههای حقوق مدنی) داوطلب شد.
«کاری را انجام میدادم که دلم میخواست انجام بدهم، اما میدانید، من عضو طبقه متوسط رو به بالای جامعه بودم.» او برای رهایی پیدا کردن از این احساس به کلاسهای گیتار میرفت و هر هفته اسب سواری میکرد.
چاتاگونا، تنسی، سال 1978. عکاس: روزالیند فاکس سولومون. منبع: کتاب The Forgotten
شروع عکاسی
در سال 1968 چیزی در وجود او شکست. بعد از ترور کینگ و کندی، سولومون که افسرده شده بود کارهای داوطلبانهاش را رها کرد. او به عنوان مسئول استخدام بر اساس فرصتهای برابر برای گروهی به نام آژانس توسعه بینالمللی کار میکرد، اما وقتی متوجه شد که بسیاری از مشاغلی که برای آنها کارمند استخدام میکند در ویتنام هستند و عملاً باعث تقویت جنگ میشوند، از اجرای برنامه خودداری کرد. او میگوید: «من به خواستههای خودم توجه کردم.»
در این زمان عکاس روزالیند فاکس سولومون شروع به عکاسی کرد، در ابتدا این کار را با استفاده از دوربینی که برای یک سفر تبادل فرهنگی به ژاپن خریده بود انجام داد. او نمیتوانست به زبان ژاپنی صحبت کند ولی متوجه شد که میتواند برخی از چیزهایی که گفتن آنها برایش دشوار است را از طریق دوربینش به دیگران منتقل کند. «این کار باعث شد از بخش هایی از وجودم استفاده کنم که هنوز متوجه آنها نشده بودم و هنوز در بخش خودآگاه ذهنم نبودند.» اوایل دهه 70 او به بازار دستفروشهای آلاباما رفت تا از عروسکهای شکسته یک زندگی بیجان بسازد، این یک نوع پیشرفت هنری بود. بهتدریج از عروسکهای شکسته به سمت عکاسی از فروشندگان و مشتریان آنها تمایل پیدا کرد. برای اینکه وقتی به آنجا میرود همرنگ جماعت شود یک سرپوش پوکه میپوشید. (او حالا میگوید: «قطعاً آنها میدانستند من کشاورز نیستم.»)
روند پیشرفت روزالیند فاکس سولومن
همچنین فاکس سولومون خودش متوجه نبود اما بهتدریج داشت این رسانه را کشف میکرد. البته قبل از او هم عکاسها را بهعنوان هنرمند در نظر میگرفتند اما این شکل عکاسی، قبل از روزالیند، به خاطر افرادی که عکاسها را به عنوان به عنوان تکنسین در نظر میگرفتند، منسوخ شده بود.
تصاویر هیجانانگیز و دردسرساز “آربس” (و افزایش محبوبیت وجهه عمومی او بعد از اینکه در سال 1971 خودکشی کرد) از جمله نیروهایی بودند که شروع به شکستن آن دیوار کردند. فاکس سولومون میگوید زمانی که عکاسی را شروع کرد فقط نام دو عکاس را میشناخت: دیان آربس و انسل آدامز (Ansel Adams)
آموزش عکاس روزالیند فاکس سولومون
در آن سالها وقتی شوهرش برای کسبوکار به نیویورک میآمد، او را همراهی میکرد و زمانی که آنجا بود عکسهایش را در Modern age که یکی از بزرگترین آزمایشگاههای پردازشی شهر بود چاپ میکرد. در اوایل دهه 70 فاکس سولومون، در جشن کریسمس آزمایشگاه، زنی را دید که در نهایت او را به “لیست مدل”، عکاس بزرگ اواسط قرن 19 که دو دهه قبل به “آربس” آموزش داده بود معرفی کرد.
مطلب مرتبط پیشنهادی برای مطالعه: مروری بر تاریخ هنر عکاسی
“مدل” به خاطر پرترههای قابل توجهی که از مردم معمولی و در مکانهای معمولی در فرانسه و نیویورک میگرفت معروف بود. مدل به او گفت: «هر عکسی که تا به حال گرفتهای را بیاور.» فاکس سولومون با چند چمدان پر از عکس آمد و عکاس پیرتر «شش ساعت به عکسهای من نگاه کرد. نیمههای شب که دیگر هر دو خسته بودیم او گفت (بله من به تو آموزش میدهم.)»
فاکس سولومون و مدل
عکاس روزالیند فاکس سولومون در طول سفرهایی که به نیویورک داشت چند بار در سال توسط مدل آموزش میدید. (در آن زمان بچههایش نوجوان بودند.) کار سخت بود، البته نه فقط بهدلیل اینکه مدل مثل یک گروهبان سخت گیر بود. کلاسهای ابتدایی آنها در زمینه نورپردازی بود و یک سفر میدانی هم به موزه هنر متروپولیتن داشتند. در آنجا آنها «علاوه بر نگاه کردن به چیزهای زیبا به چیزهایی مانند کپسولهای آتشنشانی یا خروجیهای مخصوص گرما یا چیزهایی دیگر را هم میدیدند و به همه چیز توجه میکردند.»
زمانی که فاکس سولومون در حال کار بود “مدل” به او دستور میداد: از پایین انجامش بده، از یک سمت انجامش بده، نمیتوانی فقط در یک حالت بایستی، برو پایینتر. فاکس سولومون میگوید: «بعداً متوجه شدم چیزی که در آموزشها از آن خوشم نمیآید واقعاً خوب است.
برای مثال او قبل از اینکه به عکسهای من نگاه کنند حدود نیم ساعت در مورد خودش صحبت میکرد. در مورد اینکه چه اتفاقی برای اثرش افتاده و او از چه کسی خوشش میآید و از چه کسی بدش میآید، یا چه عکاسهای معروفی هستند که او فکر میکرد کارشان مزخرف است. من آن موقع دیوانه میشدم، چون میخواستم به کارهای من نگاه کند. اما در نهایت چیزهای زیادی یاد گرفتم.»
در ابتدا عکاس روزالیند فاکس سولومون با فیلم 35 میلیمتری عکاسی میکرد اما بعداً از فیلمهای سیاه و سفید دو و یک چهارم اینچی استفاده کرد که شکل مربعی آنها چهره را خیلی خوب قاب میکرد.
گاهی اوقات او در دنیایی که میشناخت عکسهای خوبی میگرفت؛ برای مثال در یکی از این عکسها سناتور بلوند تنسی، جیم ساسر (Jim Sasser) دموکرات در حالی که دو فرزندش را در آغوش گرفته نشان داده میشود و دست همسرش هم در فریم افتاده که روی سر یکی از بچهها است. مشخص است که این خانواده قصد داشتند مانند کندیها خوش و خرم به نظر برسند ولی این صحنه پر تنش و غیرعادی است، بهویژه در زیر نور چشمک زن عکاس روزالیند فاکس سولومون.
نشویل، تنسی، 1976. عکاس: روزالیند فاکس سولومون. منبع: کتاب The Forgotten
عکسهای جذاب عکاس روزالیند فاکس سولومون
یک بار دیگر سولومون قبل از اینکه جیمی کارتر (Jimmy Carter) رئیس جمهور شود در پلینز جورجیا از او عکس گرفت. «پسرم مدام به من میگفت (مادر تو باید از جیمی کارتر عکس بگیری.) من از عروسکهای شکسته عکس میگرفتم و قصد نداشتم دست از این کار بکشم، فکر میکردم کاری که انجام میدهم خیلی مهم است.» اما عکاس روزالیند فاکس سولومون را متقاعد کردند که یک روز که کارتر در حال لایروبی یک حوضچه بود به آنجا برود و از رئیس جمهوری که دوباره متولد شده و با پیراهن جین خود در آب ایستاده بود چند عکس شگفت انگیز بگیرد. یکی از آن عکسها روی جلد کتاب جدید بیوگرافی کارتر از کای برد (Kai Bird) بود. (همسر فاکس سولومون بعداً به عنوان رئیس اداره خدمات عمومی برای رئیس جمهور کار کرد.)
یکی دیگر از کتابهای فاکس سولومون با عنوان « Liberty Theater» به جنبش نژادی جنوب عمیق در دهه 1970 میپردازد.
تصاویر این کتاب نشان میدهند که فاکس سولومون در فرهنگ سیاهپوستان جنوب غرق شده بود، چون به نظر میرسد سوژههایش در برابر او گارد نگرفتهاند اما سولومون در مورد محدودیتهای خود مطلع است: «نمیدانم چقدر این کار را انجام دادم. منظورم این است که دوستان من در چاتانوگا فعال و لیبرال بودند و وقتی به اینکه واقعاً چه کارهایی انجام دادیم یا ندادیم فکر میکنم به شدت احساس گناه پیدا میکنم. انجمنهای شما آنقدر که باید گسترده نیستند، چون من هنوز همان جا زندگی میکردم. متوجه منظورم میشوید؟»
نمایشگاه عکاس روزالیند فاکس سولومون
عکاس روزالیند فاکس سولومون ابتدا در یک نمایشگاه گروهی در چاتانوگا شروع به نمایش آثار خود کرد. مجموعه عکسهایی که در اسرائیل با عنوان «رزها و تربچهها» به نمایش گذاشت در سال 1974 به کنیسههای آمریکایی متعددی سفر کرده بود. (حالا او از این عکسها با عنوان «خاطرات گردشگری» یاد میکند و اشاره میکند که آنها در مقایسه با کار اخیرش که شامل عکسهایی از فلسطینیها است ساده لوحانه به نظر میرسند.)
تا سال 1980 سولومون در گالری هنری کورکوران موزه هنری در واشنگتن دی سی نمایشگاهی داشت؛ در سال 1986 او یک نمایشگاه انفرادی در MoMA برگزار کرد. موقعیتهایی پیش آمد که سولومون دوباره لنز دوربینش را بر روی افراد قدرتمند ثابت کرد، اینها معمولاً موقعیتهای کوتاهی بودند. برای مثال در تارامشالا از دالایی لاما (Dalai Lama) («این اتفاق عجیبی بود: من چکمه کار و کورتا و شلوار پوشیده بودم و او به من گفت شبیه روسیها هستی!») و در دهلی نو از ایندیرا گاندی (Indira Gandhi) («او بیرون آمد، روی یک صندلی نشست و یک کلمه هم حرف نزد.») عکس گرفته است.
با این حال در بیشتر عکسهای روزالیند فاکس سولومون (بهویژه در عکس هایی که بعد از طلاق و نقل مکان به نیویورک گرفت) بر روی چهره مردمی که جایی نزدیک به لبه پرتگاه زندگی میکنند تمرکز کرده است.
مسلماً مشهورترین مجموعه کار او عکسهای نیویورک، در اواخر دهه 1980 است؛ این مجموعه شامل عکسهای افراد مبتلا به ایدز است، بیشتر آنها جوان و مرد هستند و زخمهای ناشی از سارکوم کاپوسی بر روی پوستشان قابل مشاهده است. (این عکسها در گالری هنری گری، یعنی درست کنار جایی که ما در پارک نشستهایم به نمایش درآمدهاند، در آن زمان نیویورک تایمز ادعا کرد او با شورگرایی سوژههایش را هیجان انگیز نشان میدهد، این ادعایی است که حالا خیلی ضعیف به نظر میرسد.)
منطقه چاوین، انکاش، پرو، سال 1995. عکاس: روزالیند فاکس سولومون. منبع: کتاب The Forgotten
داستان عکسهای عکاس روزالیند فاکس سولومون
او میگوید: «همیشه با خودم در مورد هویت و افکار و احساسات سوژههایم فکر میکنم.» او توانایی خود در نفوذ به این موقعیتها را به ظاهرش ربط میدهد؛ یعنی جلیقه عکاسی، عینک درشت و لباسهای ساده و گشادش و (امروز) موهای سفیدش. او میگوید: «من مردم را نمیترسانم، فقط شبیه پیرزنهای بداخلاق به نظر میرسم.» من بهصورت حدسی میگویم که شاید ظاهرش نشان میدهد که یک خارجی است و به نظر میرسد عکاس روزالیند فاکس سولومون با این حرف موافق باشد. او در مورد خانوادهاش میگوید: «آنها من را نپذیرفتند. در دوران کودکی خیلی جدی بودم و به شدت احساس طرد شدگی میکردم. فکر میکنم بخشی از تمایل من برای رفتن به محیطهای ناشناخته (ملاقات کردن مردم در هر جایی که بودند، حتی در جاده و پذیرفته شدن) به خاطر این احساس باشد که میخواهم پذیرفته شوم.
این جنون آمیز است.» خب اسم کتاب هم «فراموش شده» است پس… «بله میدانید من هیچ وقت این را به زبان نیاوردم، اما درباره آن فکر کردم. اینکه چطور بهعنوان یک غریبه به کشوری میرفتم و حداقل برای مدت کوتاهی احساس میکردم به گروهی تعلق دارم.»
با وجود اینکه فاکس سولومون اخیراً کمتر عکاسی میکند، ولی هنوز هم به مکانهای ناشناخته میرود. او میگوید وقتی MoMA در سال 2019 از او خواست بر روی مجموعه جدیدی کار کند «من به آنها نگفتم که چند سال است دوربین در دستم نگرفتهام.» و کار را سریع شروع کرد و یکی از سفارشهای نادرش را درست کرد. (یکی از پرترههایی که او در موزه گرفته است تصویر کارگری است که دیوارهای گالری را رنگ کرده و با غلتک و سینی خود ژست گرفته است، این عکس در کتاب جدیدش چاپ شده است.)
جمعبندی
عکاس روزالیند فاکس سولومون در حال برنامه ریزی برای خلق اثر جدیدی برای کتاب بعدی خود است که خودش در مورد موضوع آن با احتیاط صحبت میکند. در حین برگشتن از پارک در مورد کلاسهای ورزشی که او انجام میداد صحبت میکنیم. او مدتی با دوچرخه ثابت کار میکند، بعد حرکات کششی و چند حرکت که تأثیر کمی دارند انجام میدهد.
او به تکنیک الکساندر که مجموعه حرکاتی هستند که گفته میشود علاوه بر بدن بر روی ذهن هم تأثیر میگذارند خیلی علاقه دارد. «اگر شما اینطور باشید» در این فاصله سرش را به سمت پیاده رو برمیگرداند «حس خوبی نخواهید داشت. بعد باید سرتان را اینطور به سمت بالا ببرید» او چانهاش را بالا میآورد و راست میایستد «احساس بهتری خواهید داشت. واقعاً اثر دارد.» وقتی به سمت خانه میرود قدمهایش تندتر میشوند.
۰ دیدگاه