خاطرات تام تورسیچ:
دوم آپریل 2014؛ زندگی رویایی! سفر کردن! من یک جهانگرد حرفه ای هستم.
پیاده روی
راه های زیادی برای پیاده روی وجود دارد. ممکن است کسی قدم های بزرگ بردارد یا آهسته راه برود. یا بی هدف، آهسته، سرگردان و فقط با هدف گردش پیاده روی کند. این نوع راه رفتنها بی هدفی و فراغت خاصی را نشان می دهند که شما به خاطر زیادی وقت و پول، بدون اینکه نیاز باشد کاری انجام دهید، یا سر زمان معینی جایی باشید، فقط راه میروید.
با این حال، روش های مصممتر و قاطع تری نیز برای پیاده روی وجود دارد: کوهنوردی، مسیر نوردی و حرکت برای مقصد خاصی. اینها حس هدف یا مکان را منتقل می کنند، همراه خود ساختار و معنا می آورند، حتی اگر پیش پا افتاده باشند.
ممکن است افراد مسیرهای طولانی را طی کنند، از این سر شهر به آن سوی شهر بروند تا به نقطه پایانی معمولی، مانند دفتر کار خود برسند. یا ممکن است در مسیری مشخص مسافتی را طی کنند تا به هدف خاصی مثل بازدید از یک مکان زیبا یا فتح قله ای برسند، مانند بالا رفتن از قله اورست یا پیاده روی برای تماشای دیوار بزرگ چین. اما مهم نیست کجا در حال قدم زدن هستید، هر سفری به یک شکل پیش می رود: قدم به قدم.
در بعضی روزها این قدمها آسان تر از روزهای دیگر برداشته میشوند. ممکن است این کار برای شما مثل آب خوردن و پیاده روی در پارک باشد. شما احساس کنید این کار بسیار آسان و لذت بخش است. به عبارت دیگر، مثل اینکه روی هوا، ابر یا در یک رویا قدم میزنید. یا می توان از کلمات بهتر برای توصیف این حالت استفاده کرد. اما در مواقع دیگر، پیاده روی نه تنها آسان نیست بلکه یک کار سخت تلقی میشود.
ماموریت تام تورسیچ
تام تورسیچ در ماموریتی برای گشتن جهان با پای پیاده، تمام این مسیرهای سخت و آسان را طی کرده است. از زمان خروج از خانه اش در نیوجرسی در آوریل 2015، ابتدا یک توله سگ به نام لولو را در تگزاس نجات داد که بعد او را ساوانا نامید، در پاناما با چاقو تهدید شد و سپس به خاطر بیماریهای کشنده در اسکاتلند متوقف شد. او در جشن عروسی غریبه ها در ترکیه شرکت کرد و به خاطر بیماری همه گیر جهانی در آذربایجان ماند، چند بار در طول راه به دلایل مختلفی از جمله بهبودی پس از بیماری، استراحت ، برای ویزا و واکسن کرونا به آمریکا برگشت. او قبل از اینکه سفر خود را شروع کند انتظار داشت این یک سفر پنج ساله مستمر باشد، اما حالا یک سفر هفت ساله تدریجی خواهد بود. تورسیچ و ساوانا در قرقیزستان با وجود عبور از 39 کشور و 19000 مایل مسیری که طی کردند، هنوز چند کشور و چند هزار مایل دیگر پیش رو دارند و احتمالا آنها حداقل یکبار دیگر قبل از پایان کار به خاطر جلوگیری از زمستان در مغلوستان و مسدود بودن مرز استرالیا که هنوز به روی مسافران بسته است، مجبور شوند به ایالات متحده باز گردند. اما شکی نیست که آنها بالاخره به کل جهان سفر میکنند و این کار را تمام خواهند کرد. او از این موضوع کاملا مطمئن است.
تورسیچ زمانی که بتواند در کنار دوستان و خانواده می ماند ، اما در غیر این صورت در طول راه کمپ می زند
خاطرات تام تورسیچ:
دوازدهم دسامبر 2016 روز 612؛ نکته جالب در راه رفتن هر روز این است که علیرغم قرار گرفتن در شرایط های مختلف و پیش بینی نشده، من هر روز یک هدف مشخصی دارم. پیاده روی. من هیچ وقت نمی دانم که فردا چه پیش خواهد آمد. فقط می دانم که با هر مسیر جدیدی که در آن قدم میگذارم کمی بیشتر یاد خواهم گرفت و کمی بیشتر رشد خواهم کرد.
انگیزه
چه انگیزه پنهانی می تواند عاملی برای پیاده روی در اطراف کره زمین و گذراندن سالهای عمر خود در یک مسیر مدور 25000 مایلی باشد که در نهایت قرار است او به همان نقطه اولیه بر گردد؟ آیا این انگیزه موفقیت، افتخار یا شاید شهرت است؟ رو به رویی با چالش یا حس پیروز شدن؟ شاید هم احساس کشفی که تنها با روبرویی با شرایط مختلف توسط حواس پنجگانه شما ایجاد میشود؟ آیا این کار به معنای “جستجوی روح” ، “یافتن خود” ، “غلبه بر چیزی (یا کسی)” و “ادامه دادن” است؟ یا در جدیدترین فیلمی که از او منتشر شده و نشان میدهد یک قهرمان خسته که مشغول شکار است تا خود را دوباره بهبود بخشد.
در زندگی بیشتر آدمها وجود تجربهای عمیق باعث میشود که زندگی آنها به دو قسمت تقسیم شود – زمان قبل و بعد از آن تجربه- و در این بین عامل و لحظهای وجود دارد که آنها تصمیم گرفتند کاری را انجام دهند. برای تورسیچ آن لحظه در 17 سالگی بعد از آنکه دوست صمیمی 16 سالهاش درگذشت، اتفاق افتاد و کاری که او تصمیم گرفت انجام دهد این بود که دنیا را ببیند. البته نه فقط در یک تعطیلات کوتاه مدت بلکه با بهترین سبک و یک شیوه زندگی بلند مدت با وجود تمام مشکلات و فراز و نشیب ها.
البته او یک دانش آموز دبیرستانی بود که هیچ وقت بیشتر از چند هفته از خانه و خانواده اش دور نشده بود، به همین دلیل آمادگی حرکت فوری را نداشت. و موضوع مهم دیگر این بود که حساب بانکی او کمتر از 1000 دلار بود. از طرف دیگر، او کوچکترین تصوری از معنای ” سفر در جهان و دیدن آن” نداشت. بنابراین او شروع به تحقیق و جستجو کرد. او زمانهای زیادی را به مطالعه گذراند، سایتهای مسافرتی را گشت و کاملا تحقیق کرد که کجا برود و چگونه به آنجا برسد. او همزمان در رشته فلسفه به دانشگاه رفت و فارغ التحصیل شد. همراه با والدینش زندگی میکرد و کاری نیز برای خود دست و پا کرده بود تا بتواند وام های دانشجویی را پرداخت کرده و پولی نیز پس انداز کند. او مفهوم متفاوتی از زندگی کامل را در نظر داشت. به همین دلیل تصمیم گرفت که با پای پیاده به سفر برود.
تعیین هدف
تورسیچ هدف خود را تعیین کرد. به همین دلیل او شروع به جمع آوری کمکهای مالی کرد و برای اینکار یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار شد و در نهایت توانست برای خود حامی مالی پیدا کند. حامی مالی او موافقت کرد که در صورتی که در وسایل، وب سایت و حساب های رسانه های اجتماعی تورسیچ تبلیغ شود، از او حمایت مالی میکند. یک روز قبل از تولد 26 سالگی اش او همراه با کیسه خواب و چادر، اجاق گاز کوچک قابل حمل، چاقوی چرم ، باتری، چند دست لباس، کمی غذا و مقداری آب با کوله ای بزرگ در مسیر هدف خود قدم برداشت. البته او مسیر دقیق خود را برنامه ریزی نکرده بود و فقط یک مسیر کلی داشت. می دانست باید به جنوب اروگوئه برود، سپس با قایق به قطب جنوب رفته و از آنجا با پرواز به ایرلند به سمت شرق و سمت آسیای مرکزی حرکت خواهد کرد.
برای اینکه سفر او به عنوان یک جهانگرد رسمی شناخته شود، لازم است که او بدون در نظر گرفتن سفرهای هوایی که طی این مدت خواهد داشت، حداقل 16،300 مایل را با پای پیاده طی کند. هدفی که او تعیین کرده عبور از چهار قاره از طریق ساحل و به صورت پشت سر هم است. در طول راه، او در هر جایی که میتوانست چادر میزد، و در جاهایی که امکان چادر زدن نبود، هتل میگرفت، مینوشت، عکاسی میکرد، با مردم هم صحبت میشد و کاری را انجام میداد که هر فردی در تنهایی خود انجام میدهد: عمیق فکر کردن!
طول مسیر
در جاده همه چیز سکوت بود، فقط او و ساوانا، صدای قدم هایشان، گرد و غبار، گاهی صدای خش خش باد و گه گاهی نیز تبادل کلمات با افراد که از کنارشان میگذشتند، یا عابرهایی که با آنها برخورد میکرد. هر روز تجربیات خود را به صورت آنلاین به اشتراک میگذاشت، در وب سایت خود با اسم The World Walk از تجربیاتش مینوشت و تصاویر و فیلم هایی در حساب های فیسبوک، اینستاگرام و یوتیوب خود منتشر میکرد. پس از یک شروع بلندپروازانه و طوفانی که شامل 46،169 قدم و 22.38 مایل بود، تورسیچ با واقعیت خستگی رو به رو شد و فقط توانست 10 یا 15 مایل در روز طی کند. وزنش کم شد، ناخن های پایش آسیب دیدند. مچ پای او متورم شد؛ پاهایش تاول زد اما سرانجام او دوباره توانست راه خود را برای پیاده روی طولانی مدت ادامه دهد.
در روز 34 ، در جزیره سندبریج، ویرجینیا پس از اینکه لاستیک های قدیمی گاری دستی او از بین رفت، یک چرخ دستی جدید تهیه کرد. در روز 66 ، او اولین جفت کفش خود را سوزانده بود. و پس از 186 روز – از طریق پنسیلوانیا، مریلند، ویرجینیا ، کارولینا ، جورجیا ، آلاباما ، می سی سی پی و لوئیزیانا – او به اولین مرز ملی خود در مک آلن ، تگزاس رسید و به رینوسا مکزیک رفت. ده ایالت آمریکا پشت سر گذاشته شده بودند و 44 کشور دیگر هنوز باقی مانده بود.
به گفته تورسیچ ، ساوانا اولین سگی خواهد بود که کره زمین را دور زده است
خاطرات تام تورسیچ:
نه مارچ 2017 روز 667؛ تقریبا افکار من در آن بیابانها خالی شده بودند. دیگر هیچ مشکل پیش پا افتادهای اذیتم نمیکرد، دیگر هیچ خاطره بدی برای مرور نداشتم. ذهن من یک صفحه خالی بود و وقتی به ستارهها خیره شدم ، وجود خود را زیر سوال بردم. “انسان میخواهد در زندگی خود به چه دستاوردی دست پیدا کند؟” من فکر میکنم او میتواند تا زمانی که انگشتانش زخم میشود کار کند، مجسمههای بزرگی بسازد و خدایان را قبول نداشته باشد اما در نهایت هنوز هم هیچ کدام از این موارد هیچ حاصلی برای او نداشته است. همانند دانهای نمک در اقیانوس جهانی است. او موفقیت میخواهد، شهرت میخواهد، دوست دارد خوشتیپ و زیبا باشد، در یک پنت هاوس زندگی کند و میخواهد همه چیز را بداند. همه این موارد وسیلهای برای رسیدن به هدف هستند. انسان اینها را می خواهد زیرا فکر میکند که باعث خوشحالی او خواهند شد. اما در حقیقت به خودی خود اینها معنای کمی دارد. در زندگی به ثروت کافی برسید، سپس کمک به دیگران را نیز مد نظر بگیرید. شاد بودن و خوشحال کردن دیگران هدف نهایی است.
انسان دو پا
هیچ کس دقیقا نمی داند که پیشینیان ما، هومو ساپینس یا انسان نوین چه زمانی یا چرا تحت تغییرات آناتومیکی لازم قرار گرفتند تا ما را از چهار پا به دو پا تبدیل کنند. برخی از محققان و مردم شناسان به ردپای فسیل شده 3 میلیون سال پیش، برخی دیگر به جمجمه و اسکلتهای 4 تا 7 میلیون سال قبل اشاره میکنند. نظریههایی نیز وجود دارد که دامنه تغییرات انسان را به وسیله تغییرات آب و هوا، اثربخشی انرژی و حتی تک همسری توضیح میدهند.
با وجود داستانهای مبهم و نامشخص، داشتن دوپا به عنوان شاخصترین ویژگی بشریت تلقی میشود. این چیزی است که باعث شده تا بتوانیم طعمه شکار کنیم و سرپناهی بسازیم، تصاویری بکشیم و کلماتی بنویسیم؛ ابزارهایی اختراع کرده و از آنها استفاده کنیم. جوزف ا. آماتو (Joseph A. Amato) محقق و تاریخ نویس در کتاب “پیاده روی: تاریخچه راه رفتن” می نویسد: “از همان ابتدا راه رفتن و انسان بودن با هم وجود داشتهاند.” “میلیونها سال ، اجداد نزدیک و دور ما با پای پیاده در طول تاریخ حرکت کردند و این حقیقت را به تصویر کشیدند که ما راه خود را طی کردهایم و این کار به این دلیل بود که مجبور شدیم. زیرا قبل از اینکه بتوان از اسب استفاده کرد یا چرخ اختراع کرد، وسیله دیگری برای رفت و آمد وجود نداشت.
اما در قرون وسطی ، راه رفتن به عنوان شیوه ای برای عوام تلقی شد و نشانه ای از حقارت و محدودیتهای فرد بود. آماتو در این باره نوشته است: “به جز آیینهای کلیسایی ، مراسم دادگاه ، رفتن به مکان های مقدس یا یک سفر منحصر به فرد ،” پیاده روی معنای منفی در بر داشت ” از همان زمانها بود که هنر پیاده روی در مسیر طولانی به عنوان مقوله خاص برای پاهای استثنایی مطرح شد.
در سال 1589، سر رابرت کری از لندن تا برویک حدودا 300 مایلی پیاده رفت فقط به این دلیل که شرط بسته بودند که او نمی تواند این کار را انجام دهد. در اواسط دهه 1600 چارلز دوم (King Charles II) پادشاه اسکاتلند اولین مسابقه پیاده روی ثبت شده را به پایان رساند و 13 مایل از وایتهال (Whitehall) تا همپتون کورت (Hampton Court) را با پای پیاده طی کرد. و در سال 1762 ، مردی به نام جان هیگ این چالش را شروع کرد که تنها در 24 ساعت 100 مایل را طی کند. او این کار را در 23 ساعت و 15 دقیقه انجام داد. پس از آن، در قرن ۱۹ افراد به سمت رقابت پیاده روی در مسیر طولانی رفتند که رابرت بارکلی در یک مسیر خسته کننده رفت و برگشت در نیومارکت انگلستان پیاده روی کرد. چنین مسابقاتی زمینه ساز عصر پیاده روی (Age of Pedestrianism) بودند.
پیاده روی برای افتخار
از سال 1860 تا 1903 ، محبوب ترین ورزش ایالات متحده توپ، چوب یا راکت نداشت بلکه این پیاده روی در مسافت طولانی بود و تعداد زیادی از طرفداران را به خود جلب کرد و جوایز نقدی بزرگی بیشتر از تصور افراد، پرداخت میشد. در دهه 1860 ، ادوارد پایسون وستون (Edward Payson Weston)، پدر امروزی پیاده روی مدرن ، راه خود را برای رسیدن به شهرت طی کرد. او ابتدا از بوستون به واشنگتن دی سی برای مراسم تحلیف رئیس جمهور لینکلن (Lincoln) رفت و بعد از پورتلند، مین، به شیکاگو، ایلینوی؛ به این ترتیب مسافت 1326 مایل را تنها در 25 روز طی کرد. در سال 1874 ، فردی به نام دنیل اولری (Daniel O’Leary) رکورد پیاده روی شش روزه را شکست و به “قهرمان پیاده روی جهان” تبدیل شد. علاقه مردم به این ورزش افزایش یافت و جایزه ها نیز به بیش از 20000 دلار رسید یعنی مطابق استانداردهای امروزی به بیش از نیم میلیون دلار.
در میان این هیاهویی که به پا شده بود، در حالی که علاقه مندان به پیاده روی سعی می کردند هر روز آن را هیجانی تر کرده و رقابت را داغ تر کنند، ایده ای جالب در مورد آن مطرح شد. اگر کسی بخواهد دور کل کره زمین را طی کند، چه می شود؟
چند نفر تلاش کردند و افراد زیادی شکست خوردند. برخی با وجود جذب پول حمایتی سعی کردند تقلب کنند و تماشاگران را فریب دهند. عدهای ادعا کردند که این کار را انجام دادهاند اما نتوانستند کار خود را ثبت کنند. تقریبا یک قرن بعد، یک مرد لاغر از مینه سوتا به نام دیو کانست (Dave Kunst) اولین جهانگرد بود. او در سال ۱۹۷۰ با برادرش جان این کار را شروع کرد و در سال ۱۹۷۴ با برادر دیگرش پیتر نیز ادامه داد. اما پس از آنکه جان در افغانستان با شلیک گلوله کشته شد، دیو به کار خود پایان داد. این جهانگردی کانست در کتاب رکوردهای گینس به رسمیت شناخته شده است، اما انجمن دوندگان جهان (WRA) این کار را ثبت نکرده است. زیرا 14500 مایل او حداقل مسافت مورد نیاز WRA را برآورده نمیکند. آن زمان برای تایید صحت این کار، از نامهای که در طول سفر توسط شهردار هر شهر مهر و امضا میشد، استفاده میشد. امروزه ثابت کردن این کار توسط اطلاعات GPS ، فیلم ها و عکس ها صورت میگیرد.
از زمان کانست ، حداقل 10 نفر دیگر در مسیرهای مختلف با موفقیت راه او را دنبال کردند. پولی لتوفسکی (Polly Letofsky) از ایالات متحده ، اولین زنی بود که در سال 2004 هشت سال پس از اعتراف فیونا کمپبل به تقلب، دور دنیا را گشت. یسپر کن اولسن، رزی سوئل پاپ، تام دنیس، تونی مانگان، سرژ ژیرارد و رابرت گرساید همه این کار را انجام دادند. ویشنوداس چاپکه از هندوستان و استیون نیومن و آنجلا ماکسول هر دو آمریکایی، جهانگردان دیگر هستند. کارل بوشبی چترباز سابق بریتانیایی که از سال ۱۹۹۸ قصد داشت اولین فردی باشد که در سراسر جهان در مسیری بدون توقف قدم میزند، هنوز سفر خود را به پایان نرسانده است. تورسیچ با ترکیب مسیر بوشبی و کانست مسیری را ایجاد کرده که اکنون کما بیش از آن مسیر عبور میکند.
تورسیچ همانند دیگر جهانگردان با پای پیاده، طرفداران خاص خود را جذب کرده است. او پس از رسیدن به اروپا در سال ۲۰۱۷ ، یک حساب پاترئون (Patreon) برای جمع آوری کمک های مالی راه اندازی کرد که در ازای آن مزایایی مانند محتواهای منحصر به فرد و کارت پستال در نظر گرفت. او در پلتفرم از من هر چیزی می خواهی بپرس، چهار جلسه میزبان بوده است.
امروز ، صفحه فیس بوک او برای The World Walk بیش از ۱۴۰۰۰ دنبال کننده و حساب اینستاگرام او نیز نزدیک به ۷۵۰۰۰ دنبال کننده دارد. ساوانا که تورسیچ ادعا می کند اولین سگی است که سراسر جهان را گشته است، حدود ۹۲۰۲ فالوور در اینستاگرام دارد.
عبور از جنوب غربی ایالات متحده در سال 2015
خاطرات تام تورسیچ:
هجده مارس 2018؛ این دوسال پیاده روی را با دوستان ، خانواده و افراد کاملا غریبه گذراندم. در یک شهر جدید یا در یک جاده سخت هیچ چیز بهتر از این وجود ندارد که شما نه تنها یک تخت و دوش گرم در اختیار دارید، بلکه بعد دیگری از زندگی را نیز میبینید. من چشم انداز کوهستان ها را دیدم، حیوانات، زندگی در شهرهای بزرگ را تجربه کردم و در هر کدام تصور میکردم که در مسیری متفاوت قرار دارم و با شرایط مختلف زندگی میکنم و با خود فکر میکردم که چگونه میتوانم در آنجا زندگی کنم. طعمهای مختلف را میچشیدم و هر چیزی را که دوست داشتم یاد میگرفتم. مهمتر از همه، هرباری که خانوادهی جدیدی مرا به خانهی خود میبرد، میل من برای جبران بیشتر میشد. در ذهن خود خیال پردازی میکنم روزی را که بتوانم درهای خانه خود را به روی همه این افراد خوب باز کنم.
آدمهای خوب همه جا هستند
از نظر تورسیچ برخی از روزها خیلی دلگیر و بیروح هستند. به طوری که او فکر میکند تنها کاری که میتواند انجام دهد این است که در گوش خود هدفون قرار دهد و به پادکست This American Life یا لیست پخش موسیقی خود گوش دهد. اما در روزهای دیگر او احساس کاملا متفاوتی دارد. در آن روزها او مجذوب محیط شده و با خود می اندیشد که آیا ممکن است به خود اجازه دهد در آنجا بماند. گاهی اوقات این کار را انجام میدهد، درست مثل زمانی که چند هفته در دریاچه آتیتلان ( Lake Atitlan) توقف کرد تا زبان اسپانیایی را یاد بگیرد یا برای استراحت در بوگوتا و لیما با دوستان خود ملاقات کرد. در اروگوئه او همراه با خانواده ای بزرگ مدتی زندگی کرد. همچنین این کار را در ایرلند، کرواسی و کپنهاگ نیز انجام داد.
گاهی اوقات زیبایی و مهربانی یک منطقه بسیار او را تحت تأثیر قرار میدهد، او حتی درباره خرید خانه در بعضی مکانها مثل گواتمالا، پرو و ایتالیا فکر کرده است.
تورسیچ در طول 1530 روزی که تا کنون قدم زده است، بسیار به این فکر کرده که در جهان به کجا خواهد رسید. او با کمال تعجب میگوید که دوست دارد روزی در ایالت خود نیوجرسی مستقر شود. اما هر مکانی که او از آنجا عبور کرده مانند دیزی (Daisy) توستادو (Tostado) و اسپلیت (Split) هر کدام چیز خاصی به او آموختهاند. او یاد گرفته است که چگونه نقشهی آب و هوا را بخواند و هنگامی که هوا خوب است از آن آب و هوا قدردانی کند یا چگونه باید بهتر عکاسی کند و یک مقالهی تاثیر گذار بنویسد. او یاد گرفته است که چگونه بعضی روزها هیچ کاری انجام ندهد و به خود مرخصی بدهد. اما بین همهی درسهایی که آموخته است شاید اساسی ترین و مهمترین درس این باشد که آدمهای خوب واقعاً همه جا هستند.
سفر به دور زمین بدون ملاقات و احوال پرسی از ساکنان آن چه فایدهای دارد؟ سفر به کل این سیاره بدون دست گذاشتن روی شانهی میلیاردها نفری که در مهمترین قسمت فضا و در کرهی زمین زندگی میکنند و آرزوی بهترینها کردن برای آنها بی معنی است. تورسیچ به گفتهی خود شاهد زندگیهای بسیاری بوده و به طور تصادفی به افراد زیادی برخورده و زندگی آنها را فهمیده است. کسانی مانند صاحبان مغازهها و فروشندگان خیابانی که به او غذا میدادند. بارتندر هایی که بار خود را باز میکردند تا تورسیچ بتواند بازی فوتبال تیم فیلادلفیا ایگلز (Eagles) را در تلویزیون تماشا کند. دامداران، کشاورزان و کارگران ساختمانی که او از کنار آنها در جاده میگذشت و به تورسیچ جا میدادند. ریاضیدانان، شکارچیان پرنده و معلمان و حتی شوهری که خاکستر همسرش را پراکنده میکرد هم همین طور.
اما واقعیت این است که تورسیچ مانند اکثر افرادی که ملاقات میکند، نیست و هرگز به عنوان یک مرد سفیدپوست و یکی از قدرمندترین تابعیتهای جهان نخواهد بود. او این را یک برتری معرفی میکند. راه رفتن در سراسر جهان به عنوان یک مرد سیاه پوست چه شکلی است؟ یا یک زن غیر سفیدپوست؟ انجام کارهایی که تورسیچ کرده مانند عبور کردن از مسیر بازرسیهای پلیس، عبور از مرزهای بینالمللی، رشوه به مقامات مهاجرت و گمرک، ایجاد اردوگاه در ملک خصوصی غریبهها، خوابیدن در پارکها و حیاط مدرسه و قبرستان، به عنوان کسی که برتری کمتری نسبت به بقیه دارد چه شکلی است؟
تورسیچ نمیتواند این را متوجه شود. هیچ کس واقعاً نمی تواند پایش را در کفش دیگران بگذارد و جای آنها زندگی کند و یک روز قدمهای خود را بکشد و روز دیگر آزاد و بی مسئولیت راه برود. هیچ کس نمیتواند موانعی را که بقیه با آن دست و پنجه نرم میکنند، درک کند یا مسیرهای انحرافی که بقیه را به اشتباه انداخت بفهمد. راههای زیادی برای راه رفتن وجود دارد. راه رفتن تام تورسیچ در سراسر جهان تنها یکی از آنهاست.
۰ دیدگاه