نیمه شب ماه نوامبر است و من در حال به دنیا آوردن اولین فرزندم هستم. تجربه شاد و زیبایی را برای این لحظه تصور میکردم اما به جای آن باید برای سزارین اورژانسی و بیهوشی سریعاً وارد اتاق عمل شوم. من عارضه خطرناکی دارم و زندگی پسرم در معرض خطر است. چهار ساعت قبل یک ماما من را به خانه فرستاد و به من گفت نمیتوانم در بیمارستان بمانم و تزریق بیحسی اپیدورال داشته باشم زیرا هنوز زمان زایمان فرا نرسیده است.
حالا بعد از یک هفته، من با پسر کوچکم که خوشبختانه موفق شد پا به این دنیا بگذارد به خانه برگشته ام. زمانی که کسی حال مرا بپرسد با این که سعی میکنم صدایم مهربان به نظر برسد بغض گلویم را میگیرد. من زمان زیادی را با یک لباس آغشته به شیر روی تخت مینشینم و چند روز دیگر همسرم دوباره به سر کار بر میگردد.
اکنون پنج سال گذشته است. من خسته، گرسنه و تنها در بین فرزندانم که در حمام با هم مشاجره میکنند گیر کرده ام. تمام عصر را سعی کردم که خوش اخلاق باشم. پسرم خواهر کوچکش را میزند، آن قدر بلند داد میزنم که گلویم درد میگیرد. او را از حمام بیرون میکشم و در اتاق را به روی او میبندم. از لای در به او حوله ای میدهم اما هنوز از این که سر او داد کشیدم پشیمان هستم. بعد از این که آنها به رختخواب رفتند با یک حالت زار و خسته سری به وب سایتهای والدین میزنم تا قوت قلب بگیرم. اما تنها چیزی که پیدا کردم نکات مثبت فرزند پروری همراه با مثالهایی بود که کمکی به حال من نمیکرد.
جامعه غالباً نکات منفی و اجتناب ناپذیر مادر بودن را پخش نمیکند تا بهانه به دست زنان جوان ندهد. ولی همین که تکههایی از واقعیت را اینجا و آنجا میشنوم، مرا آرامتر میکند. واقع گرایی (realism) یک قانون سیاسی است و باعث همبستگی و ایجاد شرایط بهتر میشود. من تمایل زیادی به کشف حقایق و جمع کردن اطلاعات دارم وهمین باعث شد تا بیانیهای برای بهبود تربیت کودک بنویسم. چرا که به عنوان یک مادر؛ تنهایی مبرم، پوچی فلسفی و نگاه تحقیرآمیز غریبهها را در اتوبوس تحمل کرده ام. در حالی که تلاش کردهام تا هویت حرفهای و اجتماعی خودم را بسازم در دنیای کودکان نیز غلت زدهام و دائما بین محل کار و مدرسه در رفت و آمد بوده ام. از یازده سال پیش یعنی از زمانی که پسرم به دنیا آمد احساس کردم که یک انسان شکست خورده هستم.
تمامی آنچه در بالا از احساسات بدم گفتم با این وجود است که من امکانات خوبی در اختیار دارم و به خوبی حمایت میشوم. من مشکل ناباروری سقط جنین، افسردگی پس از زایمان یا مشکلات شیردهی نداشتم. حتی میتوانم بگویم به عنوان یک مادر روحیهی شادی دارم. فرزندانم به زندگی من نور بخشیدند. حتی وقتی که به خواب میروند دلم برای آنها تنگ میشود. اما بخشهای قشنگ مادر بودن با این که زیاد هستند احتیاج به تایید بیشتر ندارند.
مفهوم مادر کامل در تمام جنبههای فرهنگ ما دیده میشود. از تبلیغات جذاب بچههای سلطنتی تا ایدئولوژیهایی که امروزه به طور زیرکانهای در تلویزیون نشان داده میشوند. حتی شخصیت اول و پرکار سریال کمدی «کال مای ایجنت» (Call My Agent) شغل مهم خود را رها میکند تا در آخر یک مادر خانه دار شود.
ما بیش از ۱۰۰ سال جنبش فمینیسم را که شامل ۵۰ سال موج دوم فمینیسم میشود، سپری کردهایم. در طول این سالها، ساعتهای بسیاری صرف افزایش آگاهی و از بین بردن بردگی مادران خانه دار شد. با این حال مادران هنوز هم بیش از حد کار میکنند، دستمزدی نمیگیرند، از آنها سو استفاده میشود و نادیده گرفته میشوند. همه اینها دست به دست هم میدهد تا روز به روز خسته ترو منزوی تر شوند و دائماً هم مقصر شناخته میشوند.
طولانی شدن جنبش فمینیسم این مشکل را حل نکرد. هنوز هم این مشکل در بیشتر خانواده ها دیده میشود. اما ما در تلاشیم تا شرایط را بهبود بخشیم. اگر شما به دنبال پرستار بچه با قیمت ارزان بگردید یا درخواست کنید که ساعت کاری شما متغیر و انعطاف پذیر شود شما را نادیده خواهند گرفت. سیاست فمینیسم قبل از این که تغییرات مهمی در جامعه ایجاد کند ضعیف شد. من مقالاتی را در مورد “پدرهای مسئولیت پذیر در خانه” میخوانم. با این حال وقتی من به جلسات والدین در کافه تریا یا جلسات انجمن اولیا و مربیان میروم تعداد مادران حدودا بیست نفر بیشتر از پدران هستند.
بزرگترین موسسه خیریه والدین (NCT) در انگلستان گزارش کرد که سلامت روانی نیمی از مادران قبل یا بعد از تولد کودک دچار مشکل میشود. و ۱۰ تا ۱۵ درصد از آنها افسردگی پس از زایمان را تجربه میکنند. بسیاری از محققان معتقدند که شیوع این بیماریها رو به افزایش است. با ۳۰ درصد از زنان باردار در خانه بدرفتاری میشود. خودکشی دلیل اصلی مرگ مادران در سال اول بعد از تولد کودک است.
تحقیقات انجام شده توسط صلیب سرخ و کو آپ (CO-OP) در سال ۲۰۱۶ نشان داد که تقریبا نیمی از مادران زیر ۳۰ سال بیشتر اوقات یا همیشه و ۸۲ درصد آنها بعضیا احساس تنهایی میکنند. طبق مطالعات سال ۲۰۱۹ در دانشگاه کالج لندن، (اگر بار روانی را در نظر نگیریم) تنها کمتر از ۷٪ زوجین کار خانه را به طور مساوی تقسیم میکنند.
بیشتر مادران نیمه وقت کار میکنند، آن هم در جایی که حقوق کمتری نسبت به مردان میگیرند و احتمال پیشرفت کاری زیاد وجود ندارد. طبق گزارشات سازمان امور مالی کشور تا زمانی که اولین فرزند ۱۲ساله شود مادر به طور میانگین ۳۳ درصد کمتر از یک مرد حقوق دریافت میکند. با این وجود پدر شدن باعث افزایش درآمد مردان میشود.
بعضی چیزها بدتر از قبل شده است. این واقعیت های آماری به دلیل بلاغت جریان فمینیستی و کنترل و قدرت این جنبش پنهان مانده است. در دورهای که زنان باید بیش از هر زمان دیگری آزاد باشند نقش مادری دچار کمال گرایی افراطی میشود. خانوادههای بزرگ و جامعه های کوچک محلی که در کمک به تربیت فرزندان نقش بسزایی ایفا می کردند از بین رفته اند اما انتظارات از مادران افزایش یافته است.
اگر مادران واقعاً به توصیهی ان سی تی (NCT)، صنعت مشاوره و رسانهها عمل کنند، باید در ۲۰ سالگی بچه داشته باشند، از مصرف الکل، کافئین و بسیاری از غذاهای خوشمزه در هنگام بارداری خودداری کنند. همچنین باید دست از کارهای «DIY» (کارهایی که با خلاقیت خودمان انجام میدهیم به جای متخصصان) و تمیز کردن خانه به خاطر وجود مواد شیمیایی در پاک کنندهها بکشند. باید زایمان طبیعی و بدون استفاده از بیهوشی را انتخاب میکردند و حداقل به مدت شش ماه به طور انحصاری و هر زمان که نوزاد میخواست از سینه به او شیر میدادند. عمل کردن به توصیههای مشاورهها باعث میشد مادران دیگر به بچه یاد ندهند که چگونه خودش بخوابد بلکه همیشه خود آنها را بخوابانند. همچنین باعث میشد که مادران در سه سال اول کار نکنند یا فقط کار نیمه وقت انجام دهند. همچنین در تمام اوقات هنگام مراقبت از فرزندان خود با کمال اشتیاق و به طور مستمر با بچهها بازی میکردند. طبق گفتههای مشاورهها و رسانه مادران هرگز نباید بد اخلاق شوند یا به خود استراحت بدهند و باید با صدای بلند و مداوم بچههای خود را تحسین کنند.
اما این واقعیت زندگی نیست
متاسفانه اگر مادران از این استانداردها شکایت داشته باشند بچهها از آنها انتقاد میکنند، به عنوان مادر بد شناخته میشوند یا از آنها به عنوان مادران نا آگاه و بدون ملاحظه یاد میکنند. بنابراین همه جا یک پاسخ را میشنوند: ” تو فکر میکنی اولین کسی هستی که بچه دار شدی؟” مادر بودن مفهوم عجیبی پیدا کرده که هرکس هر حرفی بخواهد در این زمینه میزند و در دنیا هیچ کسی پیدا نمیشود که بگوید بله! من هم به عنوان مادر شرایط تو را دارم!
در دنیای رقابتی امروز که همه چیز در رسانه های اجتماعی موشکافی می شود همه ی جنبه های زندگی کودکان باید مورد توجه واقع شوند. در خانه باید اینستاگرام فیلتر، خصوصی سازی و به مدت کوتاه استفاده شود. مادران باید موافقت خود را در برخی زمینهها اعلام کنند و حرف بچهها را قبول کنند اما در عین حال هم نشان دهند که مخالف بعضی چیزها هستند. مادران امروز خود را در حال تهیه سه وعده غذایی جداگانه مسئول میبینند در حالی که مادران خودشان احتمالاً شکایت فرزندان را نسبت به وعدههای غذایی نادیده میگرفتند.
به این افسانه دقت کنید: «نسلهای قبل فداکارانه خود را وقف فرزندان خود میکردند و زمانی این شرایط تغییر کرد که زنان وارد کار یا تحصیل شدند». حالا فکر کنید مردم چقدر این سبک زندگی جدید را که از پخت و پز روزانه به غذاهای آماده تغییر پیدا کرده است بد و نامناسب میدانند. البته سوابق تاریخی نشان میدهد که این داستانهای اخلاقی اشتباه است. قبل از قرن بیستم بچهها را پیش دایهها میفرستادند، آنها را درون کالسکه و در کنار خیابان رها میکردند، بچههای بزرگتر یا همسایهها از آنها نگهداری میکردند یا حتی برای بچههای کوچک شغل فراهم میکردند و وظیفههای مختلفی به آنها میسپردند. امروزه مادران در بعضی از کشورهای غربی زمان بیشتری را نسبت به ۵۰ سال پیش برای مراقبت از کودکان خود صرف میکنند.
حتی کودکان در گذشته کنار کارگران مزرعه کار میکردند یا بچهها را در سبدی که با میخ به دیوار متصل بود آویزان میکردند و خود در کارخانه به کار میپرداختند. کار در خانه برای زنان و مردان امری عادی بود. با این وجود ترکیب خانه داری و کار کردن برای مادران امروزه به یک معضل تبدیل شده است. نگرشهای جامعه نسبت به این مسئله جنسیت زده و انتقادی تر شده است. از اوایل قرن بیستم فمینیستها از بچه دار نشدن مادران حمایت میکنند اما به هر حال پیشرفت هایی که در تکنولوژی باروری رخ داده فقط این فرض را تقویت میکند که مادر شدن بخشی اساسی از زن بودن است.
پرورش کودک در گذشته یک موضوع متفاوت و راحتتر بود. در سال ۱۹۲۸ مشاور رفتارشناس آمریکایی، جان واتسون در کتاب راهنمای مراقبت از کودکان توصیه کرد: «هرگز بچهها را در آغوش نگیرید و آنها را نبوسید. هرگز نگذارید آنها روی زانوی شما بنشینند. اگر پرستار کودک ندارید و نمیخواهید بچه را رها کنید، میتوانید او را بیشتر روز در حیاط پشتی خانه بگذارید. دور حیاط یک حصار درست کنید تا مطمئن شوید هیچ آسیبی به او نمیرسد. اگر میخواهید مراقب کودک باشید میتوانید از سوراخ کلید در یا با استفاده از پریسکوپ بدون این که دیده شوید از حال او باخبر شوید.»
من پیشنهاد نمیکنم که از پریسکوپ استفاده کنیم. استانداردهای دقیقی که امروزه در نظر گرفتند بخاطر جبران گذشته است ولی باید بدانند که مادران با این استانداردها ضعیف تر و خسته تر خواهند شد. انیس ریچموند معلم و طرفدار حقوق زنان بود. او در کتاب جنجالی «ذهن کودک» خود در سال ۱۹۰۱ با خوشحالی اعتراف کرد: «من فقط نصف روز را میتوانم شلخته و نامرتب باشم و جیغ بچه را تحمل کنم»
در حقیقت تازه در اواخر قرن ۲۰ کارشناسان تربیت معتقد شدند که مادران باید با فرزندان خود بازی کنند و این کار را هم به عنوان وظیفه و هم علاقه درونی انجام دهند. اما قبل از این دوره بازی کردن با بچهها یک کار تحریک کننده محسوب میشد. روانشناس آمریکایی، مارتا ولفنشتاین در مقاله خود با عنوان «ظهور اخلاق خنده دار» در سال ۱۹۵۱ اعتراض کرد که چرا کتابها و رسانههای دولتی که در مورد مراقبت از کودکان صحبت میکنند، مادران را مجبور میکنند تا همیشه فعالیتهای بچهها را تبدیل به بازی و سرگرمی کنند در صورتی که شاید مادران میلی به انجام این کار نداشته باشند.
در مقابل منتقدان پیشین فهمیدند که مادران نمونه در زمینههای فرزند پروری به یک دو راهی برخورد کرده اند. در مقاله جالبی در سال 1949 دونالد وینیکات که متخصص اطفال و روانکاو است توضیح داد که: ” مطمئناً هیچ مادری دوست ندارد فرزندش از او متنفر باشد. با این وجود فرزندان با مادر خود مانند یک پس مانده، خدمتکار بدون دستمزد و یک برده رفتار میکنند.” عشق آنها تبدیل به یک عشق خودخواهانه شده است. هر آن چه را بخواهند بدست میآورند و بعد او را مانند پوست پرتقال دور میاندازند”.
سیمون دو بووار در سال 1949 و در کتاب جنس دوم به خطرات ایثار و فداکاری اشاره کرد: “مادرانی که سعی میکنند همیشه خوب باشند و از همهی لذتها و زندگی شخصی خود دست بکشند احساس یک قربانی را پیدا میکنند. مادران قربانی در کودکان احساس گناه را به وجود میآورند که این از عصبانیتها و بداخلاقیهای مادران نیز مضرتر است.”
البته پیشرفت هایی وجود داشته است. زایمان مادران در بیمارستانها در اوایل قرن 20 وضعیت مناسبی نداشت. کارشناسان والدین امروزی امنیت و سلامتی کودکان را افزایش دادند و پیشرفت پزشکی انقلابی در شانس بقای مادر و نوزاد متولد شده ایجاد کرد. اما پسرفت هم داشته ایم. به عنوان مثال در اوایل قرن 20 موج اول گروههای فمینیستی با حمایت رسمی خواستار درد کم تر در هنگام زایمان شدند. حتی یک کمیته دولتی در دهه 1940 رنجهای زنان را به عنوان یک مسئلهی مهم و ملی مطرح کرد. نویسنده و فعال سیاسی شولامیت فایرستون با لحنی جسورانه در کتاب دیالکتیک جنس در سال 1970 بیان کرد: “در گذشته بارداری عذاب آور و زایمان سخت و دردناک بود.” اما طبق گزارش خدمات ملی بهداشت و درمان انگلستان (NHS) در دههی گذشته استفاده از بی حسی اپیدورال تا 70000 مورد کاهش یافته است. برخی زنان ممکن است از این بیحسی استقبال کنند. با این وجود امروزه درد ناشی از زایمان مانند مدال افتخار است. 11 ساعت درد زایمان آن هم زایمان طبیعی افتخار آمیز است!
وب سایت میل آنلاین (Mail Online) پس از تولد باشکوه جورج اعلام کرد دوشس کمبریج بدون استفاده از مسکن های قوی جورج را به دنیا آورد. کتی گودلند نامزد فوتبالیستی به نام هری کین است. کتی با روش هیپنوتیزم در سال 2018 زایمان کرد. هری کین در توییتر خود نوشت: “من به کتی افتخار میکنم که یک زایمان طبیعی را بدون مسکن انجام داد. البته در این زمینه مخالفتهایی نیز وجود داشت. کین در پاسخ به این موضوع اصرار داشت که “هر زن میتواند به هر روشی که دوست دارد زایمان کند.
جالب است بدانید در دورهای که صنعت تکنولوژی آسودگی و راحتی زیادی را با خود به ارمغان آورده، آمار زایمان طبیعی و مادر شدن افزایش یافته است. منظور از مادر شدن یک سبک کاملی است که در این جا شامل تغذیه با شیر مادر به مدت طولانی، کنار بچه خوابیدن، پوشک قابل شستشو و درست کردن پورههای ارگانیک و خانگی است. زایمان طبیعی تبدیل به صنعت بزرگی شد. کلاسهای زایمان با هیپنوتیزم و محصولات خود مراقبتی گسترش یافت.
جنگ های فرهنگی پرورش کودک، بر سر مسائلی مانند زایمان طبیعی یا غیر طبیعی، شیر مادر یا شیر خشک، کار تمام وقت یا خانه داری و گاهی حتی بر سر این که والدین باید همیشه بچه را بغل کنند یا گاهی اجازه دهند نوزاد گریه کند؛ باعث میشود تا گفتگوهای منصفانه تری بین افراد اتفاق بیفتد. در واقع این که زنان جنبهی طبیعی این مسائل را انتخاب کردند نشان میدهد که روشهای طبیعی را مناسب تر و قابل اعتماد تر میبینند.
با تغییرات پیش آمده مادر بودن کاملا برعهده زن است و زایمان باید طبیعی انجام شود. برای مثال یک ماما به عنوان زنی که زایمان طبیعی انجام میدهد شناخته میشود. اما اگر تقاضای داروی بی حسی کند نادیده گرفته میشود یا او را متقاعد میکنند که این کار را انجام ندهد. همچنین هنگامی که مادران در بیرون از خانه کار میکنند نسبت به بچههای خود احساس گناه میکنند. بنظرم نمیتوان اسم این را فمینیسم گذاشت. اغلب مادر بودن نه به زایمان طبیعی ربطی دارد و نه نگهداری همیشگی از بچه. به گونه ای پیش رفته ایم که هدف و زندگی هر مادر (نه پدر) باید نگهداری از بچهها باشد.
۰ دیدگاه